عشق،
پوشيدهترين سمت جنونمندی ماست
نور
در ظلمت آيينه مپاشان
بگذار تو را گم نكنم
شايد
در دل چشم سياه تو كسی پيدا شد...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پوشيده
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﻋﺎﺷﻖ
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﭽﻪﺍﻯ ﺍﺳﺖ
ﻛﻪ ﻛﻔﺶﻫﺎﻯ ﭘﺎﺷﻨﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ!
ﻫﻴﺠﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﻭﻟﻰ ﺯﻣﻴﻦ ﺧﻮﺭﺩﻧﺶ ﺣﺘﻤﻰ ﺳﺖ!
#ﺁﺭﺵ_ﺣﺠﺎﺯﯼ
هيچ دقت کردين ميوه هاي بهار و. تابستون همه لباس نازک تنشونه مثل توت فرنگي البالو گيلاس زرد آلو...
اما ميوه هاي زمستون کاپشن و اورکت پوشيدن مثل پرتقال و نارنگي، لا مصب کيوي لباس پشمي پوشيده انار هم که ديگه پالتو چرمي تنشه......
.-.
همسرم خواست با زن ديگري براي شام بيرون بروم ! ! !
پس از سالها زندگي مشترك، همسرم از من خواست كه با زن ديگري براي شام و سينما بيرون بروم. زنم گفت كه مرا دوست دارد ولي مطمئن است كه اين زن هم مرا دوست دارد. و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد. زن ديگر كه همسرم خواست با او بيرون برم، مادرم بود. او 19سال پيش بيوه شده بود ولي مشغلههاي زندگي و داشتن 3فرزند باعث شده بود كه من فقط در موارد اتفاقي و نامنظم به او سر بزنم. آن شب به او زنگ زدم و...با نگراني از من پرسيد مگر چه شده؟ نگران شدهبود، گفتم: به نظرم رسيد بسيار دلپذير خواهد بود اگر امشب با هم باشيم...جمعه عصر وقتي براي بردنش ميرفتم كمي عصبي بودم، او جلوي در خانه ايستاده بود و لباسي را پوشيده بود كه در آخرين جشن سالگرد ازدواجش پوشيده بود. با چهرهاي روشن همچون فرشتگان به من لبخند ميزد. وقتي سوار ماشين شد گفت به دوستانش گفته كه امشب با پسرم براي گردش بيرون ميروم و آنها خيلي تحت تاثير قرار گرفته بودند...به رستوراني رفتيم كه خيلي لوكس نبود اما جاي دنجي بود. وقتي منو را نگاه ميكرد، لبخند حاكي از رضايت را بر چهرهاش ميديدم...
به من گفت وقتي كوچك بوديم و با هم رستوران ميرفتيم، او بود كه منوي رستوران را ميخواند...من هم گفتم حالا وقتش رسيده كه تو استراحت كني و بگذاري من اين لطف را در حق تو انجام دهم...هنگام صرف شام گپ و گفت صميمانهاي داشتيم...آنقدر حرف زديم كه سينما را از دست داديم...وقتي او را به خانه رساندم گفت كه باز هم با من بيرون خواهد آمد به شرط اينكه او مرا دعوت كند و من هم قبول كردم...
چند روز بعد مادرم در اثر يك حمله قلبي درگذشت، كمي بعدتر پاكتي حاوي كپي رسيدي از رستوراني كه با مادرم آن شب غذا خورديم به دستم رسيد. همراه با يادداشتي كه به آن ضميمه شده بود: نميدانم كه آيا در آنجا خواهم بود يا نه ولي هزينه را براي 2نفر پرداخت كردهام يكي براي تو و يكي هم براي همسرت. و تو هرگز نخواهي فهميد آن شب براي من چه مفهومي داشته است، دوستت دارم پسرم. آن هنگام بود كه دريافتم چقدر اهميت دارد كه به موقع به عزيزانمان بگوييم كه دوستشان داريم و زماني كه شايسته آنهاست به آنها اختصاص دهيم...به نظرم هيچ چيز در زندگي مهمتر از خداوند و خانواده نيست، زماني كه شايسته عزيزانتان است به آنها اختصاص دهيد زيرا هرگز نميتوان اين امور را به وقت ديگري واگذار نمود...»
مادر بزرگ مادرم 120 سالشه، ديدمش لبــاس ورزشي پوشيده داره نرمــش مي كنه بهش مي گم : ننجون شما هم ورزش مي كني؟
گفت : چرا كه نه....!!
گفتم فيس بوك هم ميريد؟
گفــت پـــ نــه پــــــ از فيس بوك بر مي گردم، فكـــر كردي دوست دخــــتري كه الان تـــو فيس بوك داري كيه....؟
2 دستي زدم تو سر خودم !
دختره هيكلش شبيه گاو صندوق بانک مركزی ميمونه ...
بعدش یه مانتو تنگ پوشيده ، شكمش مثله صفحات كتاب كليله و دمنه ورق ورق ريخته بيرون ...
بعد استاتوس زده :
درگيرم نشو عاشقی معنا ندارد !!!
.
.
خدایا کرایه رضا صادقیم من میدم فقط نگه دار پیاده شیم !!!