امروز بهترین لباسو پوشیدم
بهترین جا برای خرید رفتم
بهترین غذارو خوردم
الان که اومدم بخوابم خوشحال نیستم برای فردا علاقه ای به ادامه ندارم
من هنوز ۲۵ سالمم نشده
مُردم حاجی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پوشیدم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
رو به این آیینه هر پیرهنی پوشیدم، غیرِ آغوش تو چیزی به تنم جور نشد .
. .
روزگاری چشـم پوشیدم ز خواب
تا بخـوانـم قصّـهی مهتـــاب را
این زمان دور از ملامت های ماه
چشم میبندم که جویم خواب را
#فریدون_مشیری
به فصلی رسیدیم که در جواب:بابا چرا بخاریو کم کردی؟سردمه،با:منم مثه تو لباس میپوشیدم یخ میزدم،مواجه میشیم
نمیدونم کاش یکی دستمو میگرف میبرد اون سر دنیا لباسای بوهو میپوشیدم کافه داشتیم شبا برام گیتار میزد من براش کتاب میخوندم
خـدایـا مـــــن ڪه
حلاڸ خوردم
حلاڸ پوشیدم
پس چرا ایڹ زندگیو
به مـــــن حروم ڪردۍ نوڪرتم
ﺑﻪ ﮊﻭﻟﯿﺪﻩ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭﯼ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ در ﻭﺻﻒ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﮐﻠﻤﻪ
"ﭼﺸﻢ" ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ.
ﯾﻪ ﺷﻌﺮ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﻩ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﻪ"ﭼﺸﻢ" ﺩﺍﺷﺖ...
ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺗﺎﺏ ﺑﻮﺩ
ﻣﺤﻮ ﭼﺸﻤﻢ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺁﺏ
ﺑﻮﺩ
ﭼﺸﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺩﻡ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﺯ ﺁﺏ
ﻣﻦ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﭼﺸﻢ ﻭ ﭼﺸﻤﻢ ﺟﺎﻧﺐ ﺍﺭﺑﺎﺏ
بود
رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه کم تنگ بود.
فروشنده گفت: یه دوبار بپوشی جا باز میکنه!
دومی رو پوشیدم یه کم گشاد بود. فروشنده گفت:
چیزی نیست یه دو بار آب بخوره تنگ میشه
لامصب شلوارم هوشمند کردن!
زیر باران در نسیم آهسته بوسیدم تورا
می شکفت از دامنت رنگین کمان، چیدم تورا
چنگ در موسیقی گیسوی تو انداختم
نت به نت آرام، می رقصی و رقصیدم تورا
چشم های قهوه ای... یک قهوه گاهی زندگیست
پشت هم فنجان به فنجان آه، نوشیدم تورا
بوسه هایت دانه هایی در زمین تشنه بود
پیچکی در من به پا میخواست، پیچیدم تورا
عشق زیر پوستم چون نور در قلبم دوید
نیمه شب آبستن خورشید، تابیدم تورا
تن به تن یک تن شدیم و در تب هم سوختیم
گم شدم، دنبال خود هر روز پرسیدم تورا
با تو هی احساس میکردم خدا نزدیک ماست
با تو حس دیگری دارم،... پرستیدم تورا
از قنوتم ساختم قایق به آب انداختم
هر طرف فانوس عشقت بود، چرخیدم تورا
بین مردم راه میرفتی کسی نشناختت
در خیابان، کوچه، دریا، دشت ها... دیدم تورا
هر گلی که می شکفت از دشت، تفسیر تو بود
دوختم پیراهنی از گل-وَ پوشیدم تور
{ غلامرضا سلیمانی }
پرستاری که شکل تو بود ..
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم
که یک روز ابری پوشیدمش
و موقع بازگشت به خانه باران گرفت ...
گلی شد
و من بی خیال پی اش را نگرفتم
به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود ولی نشد ...
بعدها هر چه شستمش پاک نشد ؛
حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت !!!
آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت :
این لباس چِرک مرده شده !
گفت : بعضی لکه ها دیر که شود ، می میرند ؛
باید تا زنده اند پاک شوند!
چرک مُرده شد ...
و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت !
بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید !
حواست که نباشد لکه می شود ؛ لکه اش می کنند !!!
وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری ، می شود چرک ...
به قول صاحب خشکشویی :
لکه را تا تازه است ، تا زنده است ، باید شست و پاک کرد ...!