گویی تمام عمر بین آدمها گشتم
تا تو را پیدا کنم...
گویی به دنبال این بودم که
خود را گرفتار کنم!
تو دل از من نبردی ؛
من خودم را به دام انداخته ام...
زره پوشیده و اسب جنگ تاخته ام
پیچ و تاب موی احدی مرا گمراه نکرد
تو از راه آمدی و کافر شدم....
.️..
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پوشیده
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعلهیْ تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
مولانا
. .
داشتم با مامان بزرگم حرف میزدم
و پرسیدم خواستگاریتون لباس چی پوشیده
بودید؟ گفت اووو برای پنجاه شصت سال
پیشه و یادم نیست، بابا بزرگم از تو آشپزخونه
داد زد پیرهن و روسری طوسی با چادر سفید
گل صورتی میخوام بگم اینجوری عاشق باشید.
𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒄𝒐𝒗𝒆𝒓𝒆𝒅 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒘𝒊𝒍𝒅𝒇𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓𝒔,
𝒆𝒚𝒆𝒔 𝒇𝒊𝒍𝒍𝒆𝒅 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒘𝒊𝒍𝒅𝒇𝒊𝒓𝒆...
قلبی پوشیده از گلهای وحشی، و
چشمانی پر از آتش زبانه کشیده...
.࿐
heart covered with wildflowers, eyes filled with wildfire...
قلب پوشیده از گلهای وحشی،
و چشمانی پر از آتش زبانه کشیده...
.࿐
حس میکنم دنیا به مهربونی بیشتری احتیاج داره، مهربونی نه از جنس کلمات زر ورق پوشیده قشنگ، یچیز واقعی تر و عمیقتر، یچیزی از جنس خیرخواهی برای آدمها، حتی اونهایی که لزوما دوست و رفیق محسوب نمیشن ..
heart covered with wildflowers, eyes filled with wildfire
قلب پوشیده از گلهای وحشی
و چشمانی پر از آتش زبانه کشیده
.࿐
آمدی لیلی ولی مجنون از اینجا رفته است
خسته شد از بی وفایی کوله بارش بسته است
آمدی لیلی ولی این آمدن بی فایده است
عشق هامان گو چرا بوی خیانت داده است
آمدی لیلی ولی اینجا شقایق خسته است
تا ابد رخت عزا بر مرگ عشق پوشیده است
آمدی لیلی ولی شهردلم بی حوصله است
نوش دارویی ولی ،سهراب تو که مرده است
آمدی لیلی ولی این آمدن بی پرده است
چون که مجنونت دگر از زندگانی رفته است
مثل هرشب غصه ام تنهاییم را رانده است
تا سپیده پیش من آن با وفایم مانده است
یک نفر نام مرا سنگ صبورم خوانده است
بعد مرگم شعر هایم یادگاری مانده است
به مامان بزرگم گفتم،روز خواستگاری چی پوشیده بودی؟گفت اوووو 50سال پیش یادم نمیاد که ننه،پدربزرگم از اونور گفت،کت و دامن قرمز
اینجوری عاشق باشید...
محبوب من
دل بستن به تو
مثل شادمانی نفس کشیدن است
در یک درخت زار پوشیده از برف....
#ناظم_حکمت