شخصي مادر پيرش را در زنبيلي مي گذاشت و هرجا مي رفت، همراه خودش ميبرد.
روزي حضرت عيسي او را ديد، به وي فرمود: آن زن کيست گفت مادرم است.
فرمود: او را شوهر بده. گفت: پير است و قادر به حرکت نيست. پيرزن دستش را
از زنبيل بيرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر مي فهمی يا پيغمبر خدا؟
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پيرش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)