باران که شدی مپرس این خانه ی کیست
سقف حرم و مسجد و میخانه یکی ست
باران که شدی پیاله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکی ست
“این شعر نسبت داده شده به حضرت مولانا و در واقع از جناب مهدی مختار زاده است"
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پیاله
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ساقی
غم فردای حریفان چه خوری؟
پیش آر پیاله را که شب میگذرد.
.خیام
بخوابیم..
. .
و ما بودیم که
برای همه این مردم غُصه ها خوردیم ،
پیاله مان را برداشتیم ،
گفتیم کمی غُصه لطفا ...
قِصه ها شنیدیم
و گفتیم شادی هایش مال دیگران ،
هر چه از قِصه ماند برای ما !
حالا داریم میان غصه ها دست و پا میزنیم ،
بی آنکه شنا بلد باشیم ...
کسی نیست چند پیاله ای بردارد ؟
#شاهین_شیخ_الاسلامی
مستی
نه از پیاله
نه از خم
شروع شد
از جادة سهشنبه شب قم شروع شد..
موج عذاب یا شب گرداب؟!
هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم
شروع شد،..
نشیب های دل من فراز میخواهد
فراز اشک مرا در نماز میخواهد
مؤید است به روح القدُس قلم اما
برای شعر سرودن نیاز میخواهد!
اگر چه این دو شب از جام کربلا مستم
دلم دوباره شراب حجاز می خواهد
پیاله ای بدهیدم که دم زنم حق را
دوباره زنده کنم قصه ی فرزدق را
نسیم پنجم شعبان ز راه آمده است
صدای پای بهاران ز راه آمده است
میان بیشه ی شیران هاشمی امشب
غزال عرصه ی ایمان ز راه آمده است
کسی که شد ششمین نور سوره ی انسان
کسی که خسته شد از سجده های او شیطان
کسی که هست تجلی پنج تن در او
کسی که شد پدر هشت قبله ی ایمان
کسی که با نفس یک غلام ساده ی او
نفس گرفته زمین مدینه از باران
به حق او حجر الاسودی شهادت داد
که جز به حق علی وا نکرده است دهان
بخوان که ضبط کند آسمان صدایت را
صحیفه پخش کند بعد این نوایت را
برای این که بخوانیم " لا تؤدّبنی "
بخوان برای ابوحمزه ها دعایت را
تو با زبان خدا حرف می زنی آخر
چگونه یاد بگیریم ربنایت را
گفتی بیا،گفتم کجا؟ گفتی میان جان ما
گفتی مرو.گفتم چرا؟ گفتی که میخواهم تورا
گفتی که وصلت میدهم.جام الستت میدهم
گفتم مرا درمان بده. گفتی چو رستی میدهم
گفتی پیاله نوش کن. غم در دلت خاموش کن
گفتم مرامستی دهی،با باده ای هستی دهی
گفتی که مستت میکنم،پر زانچه هستت میکنم
گفتم چگونه از کجا؟ گفتی که تا گفتی خودآ
گفتی که درمانت دهم. بر هجر پایانت دهم
گفتم کجا،کی خواهد این؟گفتی صبوری باید این
گفتی تویی دردانه ام. تنها میان خانه ام
مارا ببین،خود را مبین درعاشقی یکدانه ام
گفتی بیا. گفتم کجا. گفتی در آغوش بقا
گفتی ببین.گفتم چه را؟گفتی خدارا در خود آ
"مولانا"
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی / خواجه حافظ شیرازی
در میانِ گندمزارهایِ این روزهایِ من ،
کسی نیست
که برایِ آرامشِ ستاره ها
یک پیاله خواب بیاورد ...
آه ای دلخوشی هایِ ساده ی مغرور
که می افتید یکی یکی از شاخه هایِ درختِ زندگی ،
روی سطوحِ نا مُسطّحِ شعرهایِ من ....
آه ای دلواپسی هایِ همیشه
و دردهایِ رنگ و رو رفته ،
کِی مرا زِ خاطر خواهید بُرد ؟!
امشب
در کُنجِ بسترِ تب آلودم
یادواره ی غزل هایِ کهنه را ،
به سوگ می نشینم ...
امشب
در اوهامِ فرسوده ی خویش ،
بی آنکه نایِ سخن باشدم به تن ،
از خویش می گریزم
و با تو می پیوندم
ای ماهِ در پیاله ی حوضچه !
ما همش فال حافظ میگیریم نگو حافظ خودش فال قهوه میگرفته !
نشون به او نشون که میگه : ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم !