در نامه ای برایش نوشت :

حسی که گفتم شاید با کمی قدم زدن بگذرد
مرا وسط خیابان به گریه انداخت ...

#پیرمرد

Un homme, ça peut-être détruit mais pas vaincu

آدم ممکنه از بین بره ولی شکست نمیخوره

- پیرمرد و دریا، همینگوی

.࿐

This old man in the mirror looks like me :)

‌
چقد این پیرمرد تو اینه شکل منه!:)
▵⚉⁻ᴱⁿᵈᵖᵃʳᵗ

یه رابطه که کنار هم بشیم پیرزن و پیرمرد،گوشامونم که سنگین شد حرف همو از چشمامون بفهمیم :))) ♡

بر نیمکتی چوبی نشسته ام
و به رفت و آمد آدم ها نگاه می کنم؛
مثل زنی که برای ادامه راه خستگی در می کند.
مثل پیرمردی که دوران کهنسالی اش را سپری می کند.
مثل کسی که می خواهد زمان را تلف کند.
مثل ...
هزارتا مثل ...
اما هیچکس نمی داند
در سطر اول این شعر
من چقدر منتظر آمدنت بوده ام

‏میخام ازدواج کنم،
بگردین تو فامیلتون
یه پیرمرد پولدار رو به موت
بهم معرفی کنید....

ولی نسل ما پیرمرد پیرزنای خوبی میشه؛
نه اعتقادی داریم که
گیر الکی بدیم به نوه هامون....
نه چیزی حالیمونه که
نصیحتشون کنیم...


...

‏صبح که خانه را ترڪ میکنم
جوانم و شب پیر به خانه باز میگردم
با اندوهے هزار ساله ،
چهار دیوارے خانه ام آرام و صبور
پذیراے پیرمردے است
که سحرگاهان جوان برمے خیزد.

.عباس کیارستمی

یه رابطه که کنار هم بشیم پیرزن و پیرمرد،گوشامونم که سنگین شد حرف همو از چشمامون بفهمیم :))) ♡

مرد عاشق که شد ، یک کودک حسود دیوانه می شود . می تواند حتا به هوا حسادت کند . به باد ، که لای گیسوان دلبر می پیچد . به شب ، که او دوستش دارد . به ماه ، که وقتی می تابد دلبر نگاهش می کند و شاید بوسه ای برایش می فرستد . به باران ، که دستان او را می بوسد . به فنجان چای ، که لبان یار آن را می بوسد . به پیرمرد غمگینی که دلبر دستش را می گیرد و از خیابان ردش می کند . به گربه ها حتا ، به سگ قشنگ دوست مشترک که یار دوستش دارد .
مرد که عاشق شد ، حواس دلبر که به او نباشد ، تیغ تیزی می شود بر رگ های خویش . اگر مردی را عاشق کردی ، حواست به اشک هایی که بیصدا به درون می ریزد باشد . مردها زودتر از دریاچه ها خشک می شوند ...

#حمیدسلیمی