درد و دلِ پیرِمرد تنها =)
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پیرِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
•
میگفت : «وقتی میبینمِش یه چیزی تو دلم هُری پایین میریزه مثل ریختن برفایِ جمع شده روی شاخههای بید مجنون پیرِ تو حیاط»
「♡」
تَمومِ مُوهامَمِ "سفیـــــد" بشه ..
با "تُـــــو" قَلبَـ♡ـم پیرِ نمیشهِ ..
.
پیرِ ما گفت
جهان بر روشی محکم نیست ...
از خوش و ناخوش او قَطعِ نظر باید کرد...
" اقبال لاهوری"
✿ کپشن خاص ✿
- قرار ما باشد نیمهیِ آبان ماه..
درست در مرکز #پاییز
کنار نارونِ پیرِ بنبستِ پرستو..
همانجا که عشق از دستِ خدا رویِ زمین افتاد و تا ابد در دلِ #آبان جا ماند
ساعتت را کوک کن
به وقتِ ملاقات دیر نکنی جانم
من منتظرم..
#فریبا_مقدم
"مرگ فرهنگ"
ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ،
وقتی نخلی را می خواهند قطع کنند میگویند بکشش!
ﺗﻮ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺧﺖ، ﻧﺒﺎﺕ ﻧﯿﺴﺖ.
ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻭﺍﺣﺪ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺁﻥ همچون ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ، ﻧﻔﺮ ﺍﺳﺖ...!
ﻧﺨﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﯽ میمیرد،
ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ میزنی ﺑﺎﺭ ﻭ ﺑﺮﮒ ﺷﺎﻥ ﺑﯿﺶ ﺗﺮ ﻫﻢ میشود.
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪﺍﺵ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﺨﻞِ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ!
ﭘﯿﺮِ فلسفه و استاد دانشگاه تهران ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:
ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺍﺳﺖ.
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﺕ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ،
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ! ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﻮﺩ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ میمیرد، ﻭﻟﻮ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ باشد ...
گَرَم نه پیرِ مغان
در به روی بگشاید
کدام در بزنم
چاره از کجا جــــــویم ..؟
زمانی در میان شاگردان بایَزید بحث از آفرینش می رفت،
یکی از شاگردان گفت:
زمانی بود که خدا بود و هیچ نبود
پیرِ بسطام تَبَسُمی کرد و
گفت:
اکنون نیز چنان است که آن زمان بود ..
پیرِ طریقت گفت :
دلیل یافتِ دوستی، دو گیتی بدریا انداختن است،
نشانِ تحقیق دوستی
با غیر حق نپرداختن است..
اوّلِ دوستی ،داغ است و
آخر چراغ،
اوّل دوستی اضطرار است و
میانه انتظار و
آخر دیدار....
من از کجا، پند از کجا؟ باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را بر ریز بر جان ساقیا
اول بگیر آن جامِ مه، بر کفه ی آن پیر نِه
چون مست گردد پیرِ ده، رو سوی مستان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا، ای دشمنِ شرم و حیا
تا بختِ ما خندان شود، پیش آی خندان ساقیا
غزلیات شمس، مولانا جلال الدین