خودش متوجه نبود!
ضربه ای زد و رفت...
و من همه چیزم را یک به یک باختم!
درست مثلِ دومینو...
آهسته
پیوسته
علی قاضی نظام
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پیوست
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
این روزها دائماً یاد این نامهی فروغ فرخزاد به پرویز شاپور میفتم که میگفت:
«گاهی اوقات از خودم میپرسم که برای چه زندهام.
زندگی وقتی خالی از عشق و نوازش بود، وقتی چشمهای مردی با محبّتی سرشار پیوسته نگران انسان نبود، وقتی انسان احساس کرد که تنهاست به چه درد میخورد؟»
همیشه در عجب بودم که
چرا در جاده عشق
پا به پایم نمی آمدی
حتی وقتی آهسته و پیوسته می رفتم
امروز فهمیدم
ریگی که در کفشت بود تو را می آزرد
در دنیای کنونی، ما پیوسته از آدمها طلب میکنیم خودشان باشند در حالی که مدام با توقعاتمان خلافش را میخواهیم.
- خیابانگردی در لندن؛ ویرجینیا ولف.
. .
فرقی نمیکند بیست ساله هستید یا هشتاددساله؛
هر کس آموختن را متوقف کند پیر خواهد شد!
هر کس پیوسته بیاموزد، جوان خواهد ماند.
مهمترین چیز در زندگی، جوان نگهداشتن ذهن است.
. .
گفتم این کیست که پیوسته مرا میخواند
خنده زد از بنَ جانم که منم، ایرانم
گفتم ای جان و جهان چشم و چراغِ دل من
من همان عاشقِ دیرینهی جانافشانم
#هوشنگ_ابتهاج
تو برای کسانی که روحیه ات را درک نمیکنند
برای این جهانِ بیرون که تو را کوچک میشمارد زندگی نمیکنی
بلکه برای کسی که پیوسته در فکر توست و
در همه چیز مانند تو و همراه تو احساس میکند
زندگی را ادامه میدهی ...!
#روژه_مارتن_دوگار
•
الان دقیقا همون جام که خانم سیمین بهبهانی در وصفش گفته:
هرچند رفتهای و دل از ما گسستهای
پیوسته پیش چشم خیالم نشستهای
「♡」
آخرِ تمام رابطه ها رو سعدی اسپویل کرده؛ اونجا که میگه : " پیوست به دیگران و از من ببُرید!
چه بی تکرار لیلایی چه بی اندازه مجنونم
غم عشق تو را عمری به این احساس مدیونم
سراپا عاشقت هستم سرزلف غمت دستم
تو پیغمبر شدی و من به آئین تو پیوستم
خط چشم تو تعلیق و لبت از نسخ بالاتر
نگاهت اوج نستعلیق ابروها معلی تر
دل شاعر گرفتار رباعی های ناب تو
دوبیتی، مثنوی حتی غزل در پیچ و تاب تو
هزاران کوه فرهاد و هزارن دشت مجنونت
از این زیبایی مطلق زمین بسیار ممنونت
تو مثل سرو ایرانی بسان شعر می مانی
تو تنها واژه ی بین من و احساس و بارانی
مرا بر آستان خود بخوان و مبتلا تر کن
خودت را در خیال من از این بی انتها تر کن
گوینده: مجتبی گرکانی نژاد
شاعر:جواد مزنگی