...
سال 1388 سازمان سنجش یک داوطلب رامجبور کرد که دوبار کنکور دهد ، معدل دیپلم این داوطلب 11/30 بود یک پسر از منطقهای دورافتاده در کرمانشاه و از یک خانوادۀ ده فرزندی ، پدر کارگر ساختمانی بود و پسر هم بهمن ماه از خدمت سربازی برگشته بود و پنج ماه برای کنکور زمان داشته ، اتفاق عجیبی افتاده بود وسازمان سنجش مشکوک به تقلب این فرد بود .
آزمون دوم بدون سر و صدای رسانه ای درشرایط ویژهای برگزار شد و او این بار برخلاف کنکور اول که دو درس را 100% نزدهبود تمام درسها را 100% زد .
نام این پسر رستگار رحمانیتنها بود
رتبۀ یک کشور در رشتۀ تجربی ، رتبۀ یک کشور در کنکور زبان و رتبۀ 44 کشور در کنکور هنر ، وقتی از او
دربارۀ این جهش وموفقیتش پرسیدند گفت :
برای تغییر زندگی چارۀ دیگر نداشتم
پ.ن:خیلیها دوست دارند به قطاری که در حال حرکت است، سنگ بزنند و کسی دوست ندارد به قطار ایستاده در ایستگاه سنگ بزند. اگر ایمان دارید راهی که میروید درست است باید بدون فکر به حرف و گاهی حسادتهای اطرافیان در آن مسیر حرکت کنید؛ این سنگها همیشه هست.
...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی چارۀ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپایک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش پیداست اروپایی است،سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند. سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد.
وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافهاش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند.
اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.
او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
در هر حال، تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد.
دختر اروپایی سعی میکند کاری کند؛ اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را میخورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمیدارند،
و یکی از آنها ماست را میخورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛
مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرمکننده و با مهربانی لبخند میزنند.
آنها ناهارشان را تمام میکنند. زن اروپایی بلند میشود تا قهوه بیاورد.
و اینجاست که کمی آنورتر پشت سر مرد سیاهپوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی میبیند،
و ظرف غذایش را که دستنخورده و روی آن یکی میز مانده است.!!!!!
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم میکنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار میکنند و آنها را افرادی پایینمرتبه میدانند.
داستان را به همۀ این آدمها تقدیم میکنم که با وجود نیتهای خوبشان، دیگران را از بالا نگاه میکنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیشداوریها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل کوته فکران رفتار کنیم؛
مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر میکرد در بالاترین نقطۀ تمدن است،
در حالی که آفریقاییِ دانشآموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد .