وسط یک شهر یه چاهی بوده؛
هی ملت میافتادن توش، زخم و زیلی میشدن.
میان تو شهرداری یک جلسه برگزار میکنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن. یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس میگذاریم بغل این چاه، هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه هورا میکشن..آفرین! ایول! دمت گرم!
یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید! آخه اینم شد راه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده. ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریع دسترسی داشته باشن!
ملت دیگه خیلی حال میکنن، کف میزنن سوت میکشن، که ایول بابا تو چه مخی داری!
یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه: آخه این شد راه حل؟!
این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب میکنن، میگن: خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این که واضحه، ما این چاهو پر میکنیم، میریم نزدیک یک بیمارستان یک چاه میزنیم!
و چقدر این داستان برای ما آشناست!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی چاهی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مگه تخلیه چاهی که اینقدر ظرفیت گوه خوریت بالاس ؟
گاهی صلاح و خیر تو درشر نهفته
گم میشوی وقتی که آگاهی نباشد
یوسف عزیزمصریان هرگزنمیشد
وقتی که تقدیرش ته چاهی نباشد
#مجید_احمدی
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟»گفت:....
میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!
عاشقم ...
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی......
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..
عاشقم...
اهل همین کوچه بن بست کناری،
ک تو از پنجره اش پای ب قلب من دیوانه نهادی،
تو کجا؟
کوچه کجا؟
پنجره باز کجا؟
من کجا؟
عشق کجا؟
طاقت آغاز کجا؟
تو ب لبخند و نگاهی،
من دلداده ب آهی،
بنشستیم
و تو در قلب و
من خسته ب چاهی....
گنه از کیست؟
از آن پنجره باز؟
از آن لحظه آغاز؟
از آن چشم گنه کار؟
از آن لحظه دیدار؟
کاش می شد گنه پنجره و
لحظه و چشمت،
همه بر دوش بگیرم،
جای آن یک شب مهتاب،
تو را تنگ در آغوش بگیرم...!
الهی بــی پنـاهــان را پنــاهـی
بسوی خسته حالان کن نگاهی
چه کم گـردد زسلطان گــر نوازد
گدایـــی را ز رحمت گاه گاهــی
مرا شرح پریشانـــی چه حاجت
کــه بر حال پریشانـم گواهـــــی
الهــی تکیـــه بر لطف تـو کـردم
که جز لطفت ندارم تکیه گاهـی
دل سرگشته ام را راهنمـا باش
که دل بی رهنما افتد به چاهی
نهــاده ســر بــه خـاک آشیـانت
گدایی، دردمنـدی ،عذر خواهـی
امید لطف و بخشش از تـو دارم
اسیری ،شرمساری ،روسیاهی
تهی دستی که با اشک ندامت
زپـا افتـــــــاده از بـار گنـــاهـــی
گرفتــــم دامن بخشنـــده ای را
که بخشد از کرم کوهی بکاهی
رحیمی،چاره سازی،بی نیــازی
کریمی،دلنـــوازی،دادخـــواهــی
خوشا آنکس که بندد با تو پیوند
خوشا آن دل که دارد با تو راهی
مـــران از آستــــــانت بینــــوا را
که دیگر در بساطم نیست آهی
مقام و عز و جاهت چون ستایم
کــــه برتر از مقام و عز و جاهی
فنـــا کــــی دولت ســرمد پذیرد
کــــه اقلیـــم بقـــا را پادشاهی
ز نخــــل رحمت بــــی انتهــایت
بیفکن ســایه بر روی گیــاهــی
به آب چشمه لطفت فرو شوی
اگر سرزد خطایی اشتباهـی
مـران یارب زدر گاهت "رسا" را
پنـاه آورده سـویت بـی پناهــی
شاگرد:استاد چیکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم!؟
استاد:شب غذای شور بخور . آب نخور و بخواب . ببین چه خوابی میبینی.
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت
شاگرد:استاد دائم خواب آب میدیدم ! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم.
کنار لوله آبی در حال خوردن آب هستم ! در ساحل در رودخانه ای مشغول...
گفت اینارو خواب دیدم !
استاد فرمود:
تشنه ی آب بودی خواب آب دیدی , تشنه ی امام زمان بشو ....تا خواب امام زمان رو ببینی !
کنار همان چاهی که تو برایم کندی . . . عمق نامردی ات را اندازه میگیرم .
نه تو یوسفی
نه این جا چاهی هست
از این داستان
فقط در به دری زلیخا
نصیب ما شد ...