هفته دیگه
امروزپارسال میشودکمی ساده اندکی خنده دار
وقدری عادی امروز سالهاست میرود
وماهمیشه چشممان،دنبال فرداست خونه دلتون سبزمهرتون افزون
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی چشممان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
چـــند روز دیڪـــَہ•••
امروز پارساڸ میشود
ڪمی ساده ڪمی خنده دار
و قدرے عادے ....
امروزسالهاست ڪہ میرود
وماهمیشہ چشممان
دنبال فرداست❤️
چشممان خشک شد،
به دستان پائیز
یلدا هم آمد و
نیامدی تو ..
#حمیدرضا_عبداللهی
دو ماه ﺩﯾﮕﺮ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
ﮐﻤﯽ ﺳﺎﺩﻩ، ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻗﺪﺭﯼ ﻋﺎﺩﯼ!
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻤﻤﺎﻥ ﭘﯽ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ.
ﺍﻓﺴﻮﺱ!
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎﺭ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ.
ﺟﺸﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ، ﻋﯿﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ؛ ﺑﺎ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﯼ ﺳﭙﯿﺪ ﺗﺮ!!!!!!
اسپند دود می کنم ، برای عشقمان
هر شب
میان راز و نیاز های شبانه
نکند جادوگر زشت بی تفاوتی ، چشممان بزند . . .
چند روز دیگر
امروز پارسال میشود
کمی ساده
اندکی خنده دار
و قدری عادی!
امروز سال هاست میرود
و ما همیشه
چشممان پی فرداست
افسوس!
به فکر پاییز
تابستان را
و به فکر بهار
زمستان را فدا می کنیم
جشن می گیریم
عید می گیریم
و دوباره همان می شویم که بودیم
با اختلاف چند تار موی سپیدتر!!!!
روز هایمان تکراری
حرف هایمان تلخ
زبانمان پرکنایه
فکرمان آلوده
چشممان که هیچ
بی هدف میچرخد
اولین جمله ای که ما در اول دبستان یاد می گیریم چیست؟
بابا آب داد / بابا نان داد
اولین جمله ای که انگلیسها در اول دبستان یاد می گیرند :
من می توانم بخوانم و بنویسم
و اولین جمله ای که ژاپنیها در اول دبستان یاد می گیرند :
من می توانم بدوم
و اینچنین است که ما همیشه چشممان دنبال دست پدر است .
هر عضوی در بدن انسان وظیفه مشخصی داره، وظیفه انگشت کوچک پا اینه که با لبه ی دیوار، پایه مبل یا صندلی برخورد کنه و اشک ما رو در بیاره تا سطح کره چشممان پاکیزه شه و همانا پاکیزگی وظیفه هر مومن است...
هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد
من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم
چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت
سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید
دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت
به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام
ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست
آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند
چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم
و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد
تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم