امیدوارم یکی بیاد وسط زندگیتون که وقتی چندساعت خبری ازتون نباشه، بهتون زنگ بزنه و بگه:«این چندساعتی که ازت بیخبر بودم از عمرم حساب نمیشه، دنیا کلا به کامم تلخ بود».
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی چندساعت
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
امیدوارم یکی بیاد وسط زندگیتون که وقتی چندساعت خبری ازتون نباشه، بهتون زنگ بزنه و بگه:«این چندساعتی که ازت بیخبر بودم از عمرم حساب نمیشه، دنیا کلا به کامم تلخ بود».
✿ کپشن خاص ✿
تاحالا به این فکرکردی چرا بعضی از آدما الکی از زندگیت میرن؟ بعضی ها واقعی؟
وقتی رفتارت با مهم ترین آدم زندگیت مثل مهم ترین آدم زندگیت نباشه ، اون آدم مجبور میشه یک چیزهایی رو تنهایی ثابت کنه...
مثلا یکهو تصمیم میگیره تورو ترک کنه و تو غافل گیرمیشی از رفتارش.
وقتی تو ، خودت حس اهمیت داشتن رو بهش نمیدی ، اون مجبور میشه کاری کنه تا خودت اعتراف کنی و بگی که چقدر وجودش تو زندگیت لازمه ...
جالب اینجاست که ما همیشه دیر میفهمیم ، ما دنبال آدم هایی هستیم که واقعا تصمیم گرفتن تنهامون بذارن یا گذاشتن ، نه اون آدمی که هنوز ، چندساعت از رفتنش نگذشته و با بغض میگه : "برای تو چه فرقی میکنه ، وقتی بدون من زندگیت رو داری "
#امیرعلی_ق
خانم ! شماره بدم؟؟
خانم خوشگله ! برسونمت؟؟
خوشگله ! چن لحظه از وقتتو به ما میدی ؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
"بیچاره اصلا اهل این حرفا نبود "...
این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چندبار تصمیم گرفت
بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد.
به امامزاده نزدیک دانشگاه رفت شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرلعنتی ،
دخترک وارد حیاط امامزاده شد
...خسته...انگار فقط آمده بود گریه کند...دردش گفتنی نبود...!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سرکرد...وارد حرم شد وکنار ضریح نشست،
زیرلب چیزی میگفت انگار
خدایا ! کمکم کن...
چندساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم!پاشو سر راه نشستی!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8خود
را به خوابگاه برساند ، به سرعت از آنجا خارج شد ...وارد شهر شد
اما ...اما انگار چیزی شده بود
دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد،انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد
با خودش گفت :
مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه اما اینطور نبود یه لحظه به خود آمد ...
" دید چادر امامزاده راسرجایش نگذاشته "!!
نمونه هايي ازچيزهاي کوچکي که باعث خوشحالي ميشه:
- يه نفره خوابيدن توتختخواب دونفره ودونفره خوابيدن توتختخواب يه نفره
- خنكي اون طرف بالش!
- ليسيدن انگشتاي پفكي
- همخوني چندنفري باآهنگ ضبط ماشين توجاده
- خاروندن ردكش جوراب
- شنبه اي كه تعطيل باشه
- سوتي ب دي وهيچ كس حواسش نباشه
- ته ديگ سيب زميني ماكاروني
- ازخواب پاشي وببيني چندساعت ديگه هم مي توني بخابي
- خط خطي هاي همكلاسيتو تودفترقديميت ببيني