تقوا و دین خود همه را داده ام به باد
من کافرم وَ چشم تو بت خانه ی من است
#الهه_رضایی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کافرم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ناز چشمت میخرم، بایدبمانی پیش من
دم به دم عاشقترم، باید بمانی پیش من
گفتم از رفتن نگو،هی حرف رفتن میزنی
جانم اصلا من کرم ،بایدبمانی پیش من
محرمم با تو عزیزم،معصیت پای خودم
موردی من کافرم ،باید بمانی پیش من
بشکن هرچه می رسد دستت که چه آتش شدی؟
تو بدی؟من بدترم ،باید بمانی پیش من
اینقدر شاکی نشو،قصدم که آزار تو نیست
عاشقم خیر سرم ،باید بمانی پیش من
اینهمه از تو نوشتم،در خیالم شاعرم
دل زتو من میبرم،باید بمانی پیش من
نشستم
صبح و
ظهر و
عصر
در فکرت فرو رفتم ..
اذان گفتند و
من کاری نکردم
کافرم یعنی....؟
سیب غلتان رودخانه من! آهوی نقش بسته بر چینی!
پری قصه های کودکی ام ! قالی دستباف تزیینی!
خُنکای نسیم اول صبح! گرمی چای عصر پاییزی!
به چه نامی ترا صدا بزنم؟ لیلی روزگار ماشینی!
دور مجنون گذشت اینک من دور لیلا گذشت اینک تو
دست بردار از این حکایت تلخ تا بگویم چقدر شیرینی
از کدامین عشیره ای بانو که در این شهر آسمان زنجیر
شیر از آفتاب می دوشی میوه از باغ ماه می چینی
ای جهان بر مدار مردمکت ، چشم بردارم از تو ؟ ممکن نیست
منم آنکس که زندگی کرده سالها با همین جهان بینی
گیسوان سیاه پوشت را روی دیوار شانه ها آویز
تا ببینی غزلسرایان را همه مشتاق شعر آیینی
جنبش سبز فتنه انگیزی اگر از جای خویش برخیزی
کودتاچی مخملی دامن! شورشی! بهتر است بنشینی
عشق حق مسلم من و توست مابقی را به دیگران بسپار
*هر چه داری اگر به عشق دهی کافرم گر جویی زیان بینی*
مجيد آژ
سوزی نمی دهند به انسان سه تارها
پاییز میخرند در این ده بهارها
گلدان خانمان مثل گلها در انتحار
هر روز می دهند سر خود به دارها
یک جمعه هم گذشت و یک ندبه بی اثر
شاید کسی نبود در افق انتظارها
امروز کافرم ولی ای مرد منتظر
ابر دلم برای تو باریده بارها
بعد از شما نمی شود از عشق قصه ساخت
چون دیو مانده ولی کو نگارها
بی تو تمام زمین فصل سرد شد
جایی برای کوچ ندارند سارها
حتی تبر بدون شما خالی از خود است
یا چوب کشیده به دورش حصارها
آقا بدون شما ناله ایی نماند
سوزی نمی دهند به انسان سه تارها
چه کسی دیده تمنّای پلنگ از آهو؟!
چقَدَر اشک بریزم که بفهمی بانو؟!
تا بفهمی که تو را دوست... نشد! باز که هی
میبُری رشتهی افکار مرا با ابرو!
چه کنم؟ دست خودم نیست، کمی میترسم
از دو ابروی تو... از تیغ نگاه... از چاقو!
کافرم! کفر من این است که مؤمن شدهام
جای هر معجزهای با دو سه تایی جادو!
من که گمراه نبودم، تو خودت میدانی
همهاش زیر سر زلف تو بوده؛ شب بو!
بید مجنون سیاهی است، پریشان در باد
این خسوفی که شبیخون زده است از هر سو
وقت اعدام رسیده است؛ فقط یک خواهش:
زحمتی نیست اگر، دار مرا از گیسو...
براي تمام پسراي دلتنگ 1jomle.com