عشق یک عکس یادگاری نیست
عشق محصولِ ترس از تنها ماندن نیست
عشق فرزند اضطراب نیست
عشق آویختنِ بارانی به نخستین میخی
که دستمان به آن میرسد نیست
عشق یک تَوَهُّم بازیگوشانهی تَن گرایانه نیست
عشق گرانبهاترین کالای مصرفی جهان است
یک کاسه آب خنک برای تشنهی همیشه تشنه ...!
. #یک_عاشقانه_آرام
.#نادر_ابراهیمی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کالای
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اون ویدیوکالایی که هرکدومتون دارید کار خودتونو میکنید ولی باهم حرف میزنیدو حس میکنید پیش همید>>>>>>>
میخوای برگردی میدونم،
ولی من کالایِ دسته دو دوست ندارم..️
.࿐
از این به بعد به جای
"واااوو woow"
از
"دَدَم واایی" استفاده کنیم
حمایت از کالای ایرانی
دوستم رفته جواب آزماییشو گرفته، قند داره، اوره داره، چربی داره، کلسترول داره و… بهش میگم اگه یه کم نخود و عدس داشتی خودت به تنهایی یک سبد کالایی بودی:))
و دل ، لرزان ، هراسان ، چهره پر بیم
به گور سرد وحشت زا نظر دوخت
شرار حرص آتش زد به جانش
طمع در خاطرش صد شعله افروخت
به هر لوح و به هر سنگ و به هر گور
زده تاریکی و اندوه شب ، رنگ
نه غوغایی ، به جز نجوای ارواح
نه آوایی ، مگر بانگ شباهنگ
به نرمی زیر لب تکرار می کرد
سخن های عجیب مرده شو را
که : با این مرده ، دندان طلا هست
نمایان بود چون می شستم او را
فروغ چند دندان طلا را
به چشم خویش دیدم در دهانش
ولی ، آوخ ! به چنگ من نیفتاد
که اندیشیدم از خشم کسانش
کنون او بود و گنج خفته در گور
به کام پیکر بی جان سردی
به چنگ افتد اگر این گنج ، ناچار
تواند بود درمان بهر دردی
به دست آرد گر این زر ، می تواند
که سیمی در بهای او ستاند
وزان پس کودک بیمار خود را
پزشکی آرد و دارو ستاند
چه حاصل زین زر افتاده در گور
که کس کام دل از وی بر نگیرد ؟
زر اینجا باشد و بیماری آنجا
به بی درمانی و سختی بمیرد ؟
کلنگ گور کن بر گور بنشست
سکوت شب چو دیواری فرو ریخت
به جانش چنگ زد بیمی روانکاه
عرق از چهرهٔ بی رنگ او ریخت
ولی با آن همه آشفته حالی
کلنگی می زد از پشت کلنگی
دگر این ، او نبود و حرص او بود
که می کاوید شب در گور تنگی
شراری جست از چشم حریصش
چو آن کالای مدفون شد نمودار
دلش با ضربه های تند می زد
به شوق دیدن زر در شب تار
دگر این او نبود و حرص او بود
که شعف و ترس را پست و زبون کرد
کفن را پاره کرد انگشت خشکش
به بی رحمی سری از آن برون کرد
سری کاندر دهان خشک و سردش
طلای ناب بود ... آری طلا بود
طلایی کز پیش جان عرضه می کرد
اگر همراه با صدها بلا بود
دگر این او نبود و حرص او بود
که کام مرده را ونسرد ، وا کرد
وزان فک کثیف نفرت انگیز
طلا را با همه سختی جدا کرد
سحرگاهان به زرگر عرضه اش کرد
که : بنگر چیست این کالا ، بهایش؟
محک زد زرگر و بی اعتنا گفت
طلا رنگ است و پنداری طلایش
{طلا رنگ است - سیمین بهبانی}
در اقتصاد چشمان تو همه دل ها کالای پست هستند
هرچه بیشتر دوستت بدارند کمتر خریدارشان میشوی.
جان شما جهان شما دست دوم است
تصویرها در آینه ها دست دوم است
بوی نمور کهنگی و نم گرفتگی
پیچیده است،
بس که هوا دست دوم است
در روزنامه ها خبری نیست،
هرچه هست
یا راست نیست،
وَ یا دست دوم است
تا نور آن به ما برسد کهنه می شود
خورشید آسمان شما
دست دوم است
کالای تازه ای
هم اگر دارد این جهان
تا می رسد به بندر ما دست دوم است
کالای این خرافه فروشان نوگرا
با آنکه هست تازه نما،
دست دوم است
گفتی چرا دعا به اجابت نمی رسد؟
زیرا که دستهای دعا دست دوم است
کو آن خدای تازه و زیبای عاشقان؟
آه این خدایتان به خدا دست دوم است!
"lمحمدرضا تركي"
دوستم رفته جواب آزماییشو گرفته، قند داره، اوره داره، چربی داره، کلسترول داره و… بهش میگم اگه یه کم نخود و عدس داشتی خودت به تنهایی یک سبد کالایی بودی
آخر خط ___________
از انتظار حادثه
در گذار فاجعه
از این همه ترس
باید ترسید
از نسل های مسموم
در بیمارستان لقمان الدوله
والیوم ، ترامادول ، قرص برنج
از این آخر خط ها
باید ترسید
از شهری که در پایینش
روی دیوارها
حدیث قناعت نوشته اند
و کمی دورتر
در بالای شهر
بیلبورد بزرگ کالایی لوکس
خیابان را روشن کرده است
باید ترسید
و تو گل را دود می کنی
و در توهمی
و گرنه درد دارد « بودن » در اینجا
تو میخندی؟!