✿ کپشن خاص ✿
- خواب دیدم تو آمدهای
هوا روشن است و در کوچهها کبوتران
بال گشودهاند..
انگار حراجیِ بابونههاست...
امروز حتماً کسی عاشق میشود
شاعر بیسبب خواب نما نمیشود!...
#بهرنگ_قاسمی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کبوتران
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
حالم را می پرسی ؟
همه چیز عالی ست !؟
شاخه ها...
از گل شکفته اند
کبوتران زمزمه آشتی را
تکرار می کنند
و دیوار ها
میخ بیشتری در خود جای دادند
تا
قاب " عکست " را تنها نگذارند
لب هایم،
امروز
بیشتر می خندند!؟
حتی
آیینه هم
مرا
" زیباتر" می بیند !؟
آری !
همه چیز عالی ست !؟
به جز آنکه بگویی
" دوستت دارم "
#لیلا_حاجتمند
هر چند پیش روی تو، غرق خجالتاند
چشمان این غریبه فقط با تو راحتاند
بانو! به بیقراری شاعر ببخش اگر
این شعرها به حضرت چشمت، جسارتاند!
آغوشت، آشیانهی گرم کبوتران
لبخندهات، حس نجیب زیارتاند
دور از نگاه سرد جهان، دستهای من
با بافتههای موی تو، سرگرم خلوتاند
دنیا، سکوتهای مرا ساده فکر کرد
از حرف دل پُرند؛ اگر بیشکایتاند
بیخواب ِ کوچهگردی و بدخوابیام نباش!
دلشورههای هر شبم از روی عادتاند
هی کوچه، کوچه، کوچه! به پایان نمیرسم
شبهای سرد و ابری من بینهایتاند!
«اصغر معاذی»
صبح یک روز سرد پائیزی روزی از روز های اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود
هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاءبود
تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده
باز موضوع تازه ای داریم آرزوی شما در آینده
شبنم از رو برگ گل برخواست گفت میخواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم
دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند
غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد
جوجه گنجشک گفت میخواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم
جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم
جوجه های کبوتران گفتند: کاش میشد کنار هم باشیم
زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد
هریک از بچه ها بسویی رفت ومعلم دوباره تنها شد
با خودش زیر لب چنین میگفت: آرزوهایتان چه رنگین است
کاش روزی به کام خود برسید! بچه ها آرزوی من اینست
_زنـــــــــــده یــــــــاد قیصـــــــــرامیــــــــن پــــــــور ___
تقدیر را می پذیرم
سعی می کنم هر چه را زمستان از من گرفته
در بهار پس بگیرم
هنوز روز ها وچیز های زیادی باقیست
هنوز دنیا زیبایی های بسیاردارد
هنوز خیلی چیزها را دوست دارم
هنوز می توانم همه را دوست داشته باشم
ای دل غمگین مباش
هنوز کبوتران زایش می کنند
هنوز قناری ها می خوانند
هنوزانسان گل سرخ می کارد
هنوز آفتابگردان به آفتاب سلام می کند
هنوز
هنوز.....
.
.
هرچند پیش روی تو غرق خجالت اند
چشمان این غریبه فقط با تو راحت اند
بانو ... به بی قراری شاعر ببخش اگر
این شعرها به حضرت چشمت جسارت اند
آغوشت آشیانه ی گرم کبوتران
لبخندهات ... حس نجیب زیارت اند
دور از نگاه سرد جهان ... دست های من
با بافه های موی تو سرگرم خلوت اند
دنیا سکوت های مرا ساده فکر کرد
از حرف دل پرند ... اگر بی شکایت اند
بی خواب کوچه گردی و بدخوابی ام نباش
دلشوره های هر شبم از روی عادت اند
هی کوچه ، کوچه ، کوچه ، به پایان نمی رسم
شب های سرد و ابری من بی نهایت اند