از کوچه زیبای تو امروز گذشتم
دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم
دیدم که ز سر تا به قدم شوق و امیدم
هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم
آن شور جوانی نرود لحظه ای از یاد
ای راحت جان و دل من خانه ات آباد
هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش
کی آتش عشق تو شود یکسره خاموش
با اشک جگر سوز ، دل سخت تو سفتم
خاک ره این کوچه به خار مژه رفتم
دل می تپد از شوق که امروز کجائی
شاید که دگرباره از این کوچه بیایی
#فریدون_مشیری
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کسره
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
•┈••✾• #رباعی•✾••┈•
هر وقت صدا زدم تو را، گوش بشو
حرفی نزن و یکسره خاموش بشو
از تو طلبی ندارم اینبار فقط
بنشین و کمی برایم آغوش بشو
#الهه_رضایی
برخی آدمها تو را خوب بلدند
مثلا میدانند
کدام آجر نصفه ی دیوار دلت را
بیرون بکشند
تا دیوارت یکسره
فرو بریزد ...!
از کوچه زیبای تو امروز گذشتم
دیدم که همان عاشق معشوقه پرستم
دیدم که ز سر تا به قدم شوق و امیدم
هر چند گل از خرمن عشق تو نچیدم
آن شور جوانی نرود لحظه ای از یاد
ای راحت جان و دل من خانه ات آباد
هرگز نشود مهر تو ای شوخ فراموش
کی آتش عشق تو شود یکسره خاموش
با اشک جگر سوز ، دل سخت تو سفتم
خاک ره این کوچه به خار مژه رفتم
دل می تپد از شوق که امروز کجائی
شاید که دگرباره از این کوچه بیایی
#فریدون_مشیری
همه فرشتگان به جز ابلیس ، که تکبر کرد، آدم را سجده کردند.
این تکبر و غرور شیطان باعث رانده شدن ابدی او از درگاه خداوند شد.
قرآن کریم :
و هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت :
من بشری را از گلی خشک ، گلی سیاه و بدبو ، خواهم آفرید .
پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم ؛
پیش او به سجده در افتید .
پس فرشتگان همگی یکسره سجده کردند ؛
جز ابلیس که خود داری کرد از اینکه باسجده کنندگان باشد .
فرمود : از این مقام بیرون شو که تو رانده شده ای .
وتا روز جزا بر تو لعنت باشد .
گفت : پس به سبب آنکه مرا گمراه ساختی ؛
من هم برای فریفتن آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست.
آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و طرف چپشان بر آنها می تازم .
و بیشترشان را شکر گزار نخواهی یافت.
مگر بندگان خالص تو از میان آنان را ؛
فرمود این راهی است راست به سوی من ؛
در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطی نیست
مگر کسانی از گمراهان که تو را پیروی کنند ؛
و قطعا وعده گاه همه آنان دوزخ است ؛
که برای آن هفت در است ؛ و از هر دری بخشی معین از آنان
بی گمان ،پرهیزگاران در باغها و چشمه سارانند .
به بندگانم خبر ده که منم آمرزنده مهربان ؛ و اینکه عذاب من عذابی ست الیم و دردناک.
من انتظار تو را می کِشم
تو مرا از انتظارت می کُشی
لعنت بر هر چه فتحه و ضمه و کسره …
امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم
غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم
زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی
بعد ازین مرده حسابم کن و بگذار بمیرم
تا به کی حلقه شوم سر بدر خانه بکوبم
از در خانه جوابم کن و بگذار بمیرم
قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی؟
بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم
گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان
دلخوش ای مه، به سرابم کن و بگذار بمیرم
اشک گرمم که به نوک مژه چون شمع بلرزم
شعله شو، یکسره آبم کن و بگذار بمیرم
خسته شد دیده ام از دیدن امواج حوادث
کور چون چشم حبابم کن و بگذار بمیرم
((شعر از استاد شهریار))
سمت چشمان تو یک پنجره باشد کافیست
چشم من خیره به آن منظره باشد کافیست
تو به من خیره شوی، من به تبسم هایت
خنده بر روی لبت یکسره باشد کافیست
فاصله دفتر تقدیر مرا پُر کردست
سهم من چند ورق خاطره باشد کافیست
گریه خوبست ولی فکر غرورم هستی؟
بغض دل پشت همین حنجره باشد کافیست
گفتی از فاصله ها خسته شدی درد بس است
خواستی بسته شود پنجره؟
باشد....کافیست
مثل تندیس فروریخته کورم ، لالم
جسد زنده ی در معرض اضمحلالم
مثل وقتی که تو رفتی به سفر غمگینم
مثل وقتی که بخندی به کسی بدحالم ..
کودک تشنه ی آغوش توام بیخود نیست
صبح ها یکسره غر می زنم و می نالم
خواستم با نفست لحظه ای آرام شوم
گوشی ات گفت که : " از صبح سحر اشغالم "
هرچه از صبح در خانه ی حافظ رفتم
" بوی بهبود ز اوضاع ... " نیامد فالم
چای می خوردم و دنبال قوافی بودم
زنگ زد دیر شده زود بیا دنبالم...
" آرش شفاعی "
به نظرم قشنگ اومد
یک زمان: گوهری ازسنگ محک ارزش داشت!
سخن پیرمحل تا به فلک ارزش داشت!
دوستی معنی زیبای صمیمیت داشت!
نان خشکی بغل دوغ خنک ارزش داشت!
کارها یکسره با عشق وصفا میچرخید!
تارمو بیشتر ازسفته وچک ارزش داشت!
به یاد همه دوستانی که هنوز معنی معرفت را میفهمند...!!!