🩷.
گاهی فکر میکنم
میشود در کنارت تمامِ
منطقهایِ دنیا را به چالش کشید
میشود دو را با دو جمع کرد و به هیچ
چهاری نرسید من کشف عجیبی کردهام..
چشمهایِ تو چارهٔ تمامِ آه هایِ کشدار و زمین
خوردهٔ من است!.
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کشدار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اندوه که از حد بگذرد، جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن
دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن
آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی.
صادق هدایت
اندوه که از حد بگذرد، جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن، دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن، آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی...
. .
شب های بدون تو
شبیه دعواهای قبیله ای اند
تلخ
و کشدار!
. .
✿ کپشن خاص ✿
اندوه که از حد بگذرد، جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن.. دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن ... آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی ...
#صادق_هدایت
اندوه که از حد بگذرد، جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن.. دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن ... آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی ...
#صادق_هدایت
من از دوردست ها آمده ام
از کوچه های کودکی
از شهر رنگین قصه های پدر در شبهای کشدار زمستان
و از چشمان هستی بخش مادرم
که تمام مهربانیش را در نگاهش به من می بخشید
باورم کن که شعر در من طغیان یگانگی است
و حماسه ی دوست داشتن
من دیگر گونه دوست می دارم
و دیگر گونه یگانه ام
مرا تنها می توان با من سنجید و تو را تنها با تو
که سالهاست در جستجوی تو بودم
با تو آبی می بینم تمام بیناییم را
چشمانت شکوه شکیبایی
گیسوانت ادامه ی باران ها
و دلت ترانه ی دریاهاست
زمزمه ی سرانگشتان باد در خواب خوش گیسوانت
زیبایی شاعرانه ایست که دلم را به بازی می گیرد
و نجابت کلامت آنچنان که هر کلام دیگری را بی رنگ می کند
در چشم انداز هرکجای طبیعت تو را می بینم
در چشمه
در رود
در دریا
در گل
در درخت
در جنگل
در دره
در دشت
در کوه…
با اینهمه هنوز در تو حیرانم
که تمامی عشقی در یک وجود و تمامی آرزویی در یک لباس
به ساعت نگاه می کنم: حدود سه نصفه شب است
چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم و
طبق عادت کنار پنجره می روم سوسوی چند چراغ مهربان وسایه های
کشدار شبگردانه خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه ها و صدای هیجان انگیز
چند سگ و بانگ آسمانی چند خروس از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام
و خوشحال که هنوز معمای سبز رودخانه از دور برایم حل نشده است آری!
از شوق به هوا می پرم و خوب می دانم سالهاست که مرده ام...