آقای همساده : آقو ما دیروز تو یه قبرستونی بودیم دیدیم یه مراسم ختم بری یه بوویی گرفتن،گفتیم مام شرکت کنیم ثواب داره ! همه نشسته بودیم ناراحت،ییهو خونواده زن دوم مرحوم پیداشون شد! آقو دو تو خونواده افتادن رو سر ما! مام نفهمیدیم چیتو شد! اقد مشت و لگد خورد تو پوزمون فکمون از 36 جا شکست!!! آخرشم از رو ناراحتی اشتباهی ما رو بجا مرحوم دفن کردن!!!
رفتیم اون دنیا ما رو فرستادن شوفاژ خونه جهنم ... اونجو فقط ما بودیم و هیتلر ... تا ما رو دید گفت : همساده یه دقه این نامه امال منو نگهدور بند کفشمو ببندم... دقیقا همو موقع دو تو فرشته اومدن بری بررسی نامه اعمال! هیچی دیگه جنگ جهانی افتاد گردن ما، هیتلرم بهشتی شد!!!
یعنی الان داغونما...له لهم

زمان ما خودکار بغل دستی که میوفتاد زمین دستمون هم که نمیرسید برش داریم، لااقل فیگور کمک کردن میگرفتیم خم میشدیم.. دیروز تو دانشگاه موبایلم رو به زور از زیر پای دختره درآوردم تازه کلی هم مجبور شدم عذر خواهی کنم :| کصافط میگفت کفشمو موبایلی کردی...!

آﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ که مامان بابام ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ
ﻣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﻪ که ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ دیگه ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﭼﺸﻤﮕﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ

زمان ما خودکار بغل دستی که میوفتاد زمین

دستمون هم که نمیرسید برش داریم،

لااقل فیگور کمک کردن میگرفتیم خم میشدیم..

دیروز تو دانشگاه موبایلم رو به زور از زیر پای دختره درآوردم

تازه کلی هم مجبور شدم عذر خواهی کنم....

کصافط میگفت کفشمو موبایلی کردی...!

بللللللله :D اینجوریاااس!

ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﮐه مامان بابام ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ
ﻣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﻪ ﮐه ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣــﯽ ﺑﺴﺘﻢ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ دیگه
ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﭼﺸﻤﮕﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ |:

سرکلاس زیست
استاد پای یه حیوون رو نشون داد گفت این حیوون چیه؟
گفتم چه میدونم
عصبانی شد گفت اسمتو بگو 3 نمره کسر از مستمر.
کفشمو در آوردم و گفتم این پای منه
حالا من کیم؟