به کمندی دَرَم
که ممکن نیست
رستگاری به اَلْاَمان گفتن....

"سعدی"

چنان در قید مهرت پایبندم
که گویی آهویی سر در کمندم ...

.࿐

هر خم از زلف پریشان تو زندان دلی است
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند


#سعدی

گیسوی کمندم را بافته ام ،تو کجایی؟
تو‌ درمان منی، تو کجایی؟
مویم سپید شد و تو نبودی
نفسم بند و ِچشم خیره به در تو نبودی؟

دلم ظلمت عشق را بدید
و تو باز نیامدی!

#مهدی_رستم_زاده

گفتند که او عاشق گیسوی کمند است !
موهای من از عصر همان روز بلند است ..!

#نفیسه_سادات_موسوی

من از کمند تو تا زنده ام نخواهم جَست

#سعدی


#mim.

قلبم گیر کرده لا پیچ و تاب گیسویِ کمندت :)

میدانم که به زودی
شبی
در تختخوابی
انگشتانم در کمند گیسوان
نرم و لطیفت میلغزد
و موسیقی ای نواخته میشود
که هیچ
رادیویی پخش نمیکند
و همه ی غصه ها
لبخند خواهند زد..!!

#چارلز_بوکوفسکی

لنگه های چوبی در حیاطمان
گرچه کهنه اند و جیر جیر می کنند
محکمند !
خوش به حالشان
که لنگه ی همند.

#حسین_پناهی

‏حس خوب فقط وقتی سرم رو پاشه و انگشتای دستش لای موهام

: گیسو کمند