ناگهان به خودش آمد و دید که مدتیست نشسته کنجی و دارد به همه چیز فکر میکند. شبیه به آدمِ در حال غرق شدنی خودش را از آب بیرون کشید، نفسش را داد بیرون و گفت: بیخیال! بلند شد و برای خودش چای ریخت و دوباره به کارش مشغول شد.
مدتی بود که تا مرز خستگیِ مفرط کار میکرد و اعتقاد داشت که آدم نباید یک ثانیه هم بیکار شود، وگرنه مینشیند عمیقا فکر میکند و عمیقا غصه میخورد و عمیقا پیر میشود...
#نرگس_صرافیان_طوفان
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی کنجی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
تو را با غیر می بینم،
صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و...
کاری ز دستم بر نمی آید
.
نشستم، باده خوردم،
خون گریستم، کنجی افتادم
تحمل می رود اما...
شب غم سر نمی آید
.
دلم در دوریت خون شد ،
بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من
رحمت ای کافر نمی آید
.
"مهدی اخوان ثالث"
Tired and fucked up waiting to die!
﮼خستهوفرسودهدرکنجیبهانتظاراتمام.
▵⚉⁻ᴱⁿᵈᵖᵃʳᵗ
.کپشنِ خاص.
- گاهی آدم دلش کمی تعطیلی می خواهد!
بنشیند کنجی ،
گوشه ای ،
جایی..
برود به گذشته هایِ دورِ دور
های های دنبالِ خودش بگردد...
•
من از تمامـِ جـان و جهان
و زمین و عشق
کنجی میان بازویِ
جانانم آرزوست..️
#نرگس_صرافیان_طوفان
♡
کاش بودم چون کتاب افتاده در کنجی خموش
تا نگـردد روبرو جـز مردمِ دانـا مرا
تو را با غیر میبینم، صـدایم در نمیآید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
نشستم، باده خوردم، خون گریستم، کنجی افتادم
تحمّل میرود امّا شب غم سر نمیآید
توانم وصف جور مرگ و صد دشوارتر زان لیک
چه گویم جور هجرت، چون به گفتن در نمیآید
چه سود از شرح این دیوانگیها، بیقراریها؟
تو مه، بی مهری و حرف منت باور نمیآید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود، دیگر نمیآید
دلم در دوریات خون شد، بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ای کافر نمیآید
#مهدی_اخوان_ثالث