یه روزی میاد تو خونمون
کنار هم نشستیم
یهو میبینیم دختر کوچولومون
بااصوات نامفهومی
صدامون میکنه
میریم سمتش
میبینیم دسته مبل گرفته
و رو پاهای تپلش ایستاده
تو میری سمتش
بلندش میکنی
میبوسیش
میگی قوربون عروسک بابا بشم
ک بزرگ شده میخواد راه رفتن
یاد بگیره
بعد دوتاییمون
دستاشو میگیریم
و میخوایم اولین قدمای زندگیشو
یادش بدیم
چ روزی بشه اون روز

عـــشــــق یعنی:��
پسر کوچولوم بیاد با اخم بهم بگه:مامان چرا جلو بابا روسری سرت نمی کنی؟��
بعد اقامون بخنده و لپشو بکشه بگه:من شوهرشم بچه��
اونم هی داد بزنه بگه:تو هیچی نگو بابا، مامان جواب منو بده ببینم؟��
چیه خووو؟ پسرم غیرتیـه��فداشـ��

عاشقانه ای کوتاه...
روزی که دختر کوچولوم بیاد پیشم
و بهم بگه آقای محترم به خانومت یه چیزی بگو
دیوونم کرده..
اونوقت عشقم
زیر چشمی هواسش به ما باشه ...
منم به دخترم بگم:
پس من چی بگم بابایی
که یه عمــــری دیوونشم ... ^_^

یکی از فانتزی هام اینه تو فرودگاه، دخترم از دور بیاد بپره بغلم. بعد پسر کوچولوم هم بیاد باهاش دست بدم و بگم :حال مرد خونه چطوره؟
اما بیشتر که فکر می کنم، می بینم هنوز مجردم و برا همین با موتور به راهم ادامه می دم. اما این دلیل نمی شه همسرم نیاد به استقبال

دلم میخواد اونقد شوهرم رو دوس داشته باشم, که
پسر کوچولوم هر روز باباش حسادت کنه....
بعد بیاد پیشم بگه مامان بد, من باهات قهرم برو با شوهرت بازی کن,
منم بازبغلش کنم, منت کشی کنم تا اشتی کنه...

زنبوره اومده نزديک داداش کوچولوم، اونم ترسيده میگه: منو نيش نزن من هميشه از محصولات شما استفاده میکنم.