کپشن های مربوط به گريان

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گريان

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵ - درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده است.

استاد شهریار در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند.



خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم

خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم

خدايا خاطرات سرکش يک عمر شيدايي

گرفته در دماغي خسته چون خوابي پريشانم

خيال رفتگان شب تا سحر در جانم آويزد

خدايا اين شب آويزان چه مي خواهند از جانم

پريشان يادگاريهاي بر بادند و مي پيچند

به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم

خزان هم با سرود برگ ريزان عالمي دارد

چه جاي من که از سردي و خاموشي ز مستانم

سه تار مطرب شوقم گسسته سيم جانسوزم

شبان وادي عشقم شکسته ناي نالانم

نه جامي کو دمد در آتش افسرده جان من

نه دودي کو برآيد از سر شوريده سامانم

شکفته شمع دمسازم چنان خاموش شد کز وي

به اشک توبه خوش کردم که مي بارد به دامانم

گره شد در گلويم ناله جاي سيم هم خالي

که من واخواندن اين پنجه پيچيده نتوانم

کجا يار و دياري ماند از بي مهري ايام

که تا آهي برد سوز و گداز من به يارانم

سرود آبشار دلکش پس قلعه ام در گوش

شب پائيز تبريز است در باغ گلستانم

گروه کودکان سرگشته چرخ و فلک بازي

من از بازي اين چرخ فلک سر در گريبانم

به مغزم جعبه شهر فرنگ عمر بي حاصل

به چرخ افتاده و گوئي در آفاقست جولانم

چه دريايي چه طوفاني که من در پيچ و تاب آن

به زورقهاي صاحب کشته سرگشته مي مانم

ازين شورم که امشب زد به سر آشفته و سنگين

چه مي گويم نمي فهمم چه مي خواهم نمي دانم

به اشک من گل و گلزار شعر فارسي خندان

من شوريده بخت از چشم گريان ابر نيسانم

کجا تا گويدم برچين و تا کي گويدم برخيز

به خوان اشک چشم و خون دل عمريست مهمانم

فلک گو با من اين نامردي و نامردمي بس کن

که من سلطان عشق و شهريار شعر ايرانم

تمام خلق گریان و ملک گریان و گريان تر
خدا وقتی که می بیند پری ها را پریشان تر

نماد عدل وقتی می شود خانه نشین یعنی
که جاهل ها مسلمانند و قاتل ها مسلمان تر

چه حکمت بوده در آتش ، که ابراهیم و زهرا را
يکي آنی گلستان شد يکي هر لحظه سوزان تر ؟

شب است و غربت و تابوت و چندین شانه ی لرزان
علی چشمش نمیبیند ، بتاب ای ماه تابان تر

وصیت کرده نامحرم نبیند پیکرش را هم
ندارد خالق هستی از این زن پاک دامان تر

زمین آغوش واکرده ، که گنجی را به بر گیرد
دو چشم آسمان خون و زمین از اشک و باران، تر

خدا قبر تو را پنهان نموده تا بگوید که
اگر گنجینه ای داری ، نگاهش دار پنهان تر ..


{ سیدتقی سیدی }

من از مسافر دنيا شدن پشيمانم خدا چه مي کشد از خلقتم نميدانم اگر زبان به گلايه بگشايم مي ترسم تمام شهر را بگريانم سکوت مي کنم در اين شب تيره خودم که سوخته ام کسي را نسوزانم...


دوستان پاک
چند سال پيش در جريان بازي هاي پارالمپيك (المپيك معلولين)در شهر سياتل آمريكا 9 نفر از شركت كنندگان دو100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.
همه اين 9 نفر افرادي بودندكه ما آنها را عقب مانده ذهني و جسمي مي خوانيم.
آنها با شنيدن صداي تپانچه حركت كردند.بديهي است كه آنها هرگز قادر به دويدن با سرعت نبودند
و حتي نمي توانستند به سرعت قدم بردارند بلكه هر يك به نوبه خود با تلاش فراوان مي كوشيد
تا مسير مسابقه را طي كرده و برنده مدال پارالمپيك شود!!
ناگهان در بين راه مچ پاي يكي از شركت كنندگان پيچ خورد . اين دختر يكي دو تا غلت روي زمين خورد و به گريه افتاد.
هشت نفر ديگر صداي گريه او را شنيدند ، آنها ايستادند، سپس همه به عقب بازگشتند
و به طرف او رفتند يكي از آنها كه مبتلا به سندروم داون(عقب ماندگي شديد جسمي و رواني) بود،
خم شد و دختر گريان را بوسيد و گفت : اين دردت رو تسكين ميده .سپس هر 9 نفر بازو در بازوي هم انداختندو خود را قدم زنان به خط پايان رساندند.
در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعيت ورزشگاه به پا خواستندو 10 دقيقه براي آنها كف زدند...

شب است و غبار تنهايي و چتر سياهي كه آسمان را همرنگ چشمانم كرده است
و
اكنون منم و تنهايي و چشمي گريان...

داستان کوتاه شماره 4 :روزي مردي ثروتمند در اتومبيل جديد و گران قيمت خود با سرعت فراوان از خيابان كم رفت و آمدي مي گذشت.
ناگهان از بين دو اتومبيل پارك شده در كنار خيابان يك پسر بچه پاره آجري به سمت او پرتاب كرد.پاره آجر به اتومبيل او برخورد كرد .
مرد پايش را روي ترمز گذاشت و سريع پياده شد و ديد كه اتومبيلش صدمه زيادي ديده است. به طرف پسرك رفت تا او را به سختي تنبيه كند.
پسرك گريان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پياده رو، جايي كه برادر فلجش از روي صندلي چرخدار به زمين افتاده بود جلب كند.
پسرك گفت:"اينجا خيابان خلوتي است و به ندرت كسي از آن عبور مي كند. هر چه منتظر ايستادم و از رانندگان كمك خواستم كسي توجه نكرد. برادر بزرگم از روي صندلي چرخدارش به زمين افتاده و من زور كافي براي بلند كردنش ندارم.
"براي اينكه شما را متوقف كتم ناچار شدم از اين پاره آجر استفاده كنم ".
مرد متاثر شد و به فكر فرو رفت... برادر پسرك را روي صندلي اش نشاند، سوار ماشينش شد و به راه افتاد ....
در زندگي چنان با سرعت حركت نكنيد كه ديگران مجبور شوند براي جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب كنند!
خدا در روح ما زمزمه مي كند و با قلب ما حرف مي زند.
اما بعضي اوقات زماني كه ما وقت نداريم گوش كنيم، او مجبور مي شود پاره آجري به سمت ما پرتاب كند.
اين انتخاب خودمان است كه گوش كنيم يا نه!

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

محمدحسین, بهجت, تبریزی, زاده, ۱۲۸۵, درگذشته, ۱۳۶۷, متخلص, شهریار, شاعر, ایرانی, آذربایجان, زبانهای, ترکی, فارسی, سروده, استاد, بهدنیا, وصیتش, همین, سپرده, معاصر, نامگذاری, کردهاند, خراب, پائيز, خمارانگيز, تهرانم, بهار, آشوب, شمرانم, خدايا, خاطرات, سرکش, شيدايي, گرفته, دماغي, خسته, خوابي, پريشانم, خيال, رفتگان, جانم, آويزد, آويزان, خواهند, بادند, پيچند, گلزار, خزان, رگبار, بارانم, ريزان, عالمي, دارد, سردي, خاموشي, مستانم, مطرب, شوقم, گسسته, جانسوزم, شبان, وادي, عشقم, شکسته, نالانم, جامي, افسرده, دودي, برآيد, شوريده, سامانم, شکفته, دمسازم, چنان, توبه, کردم, بارد, دامانم, گلويم, ناله, خالي, واخواندن, پنجه, پيچيده, نتوانم, دياري, ماند, مهري, ايام, گداز, يارانم, آبشار, دلکش, قلعه, تبريز, گلستانم, گروه, کودکان, سرگشته, بازي, گريبانم, مغزم, جعبه, فرنگ, حاصل, افتاده, گوئي, آفاقست, جولانم, دريايي, طوفاني, زورقهاي, صاحب, کشته, ازين, شورم, امشب, آشفته, سنگين, گويم, فهمم, خواهم, دانم, فارسي, خندان, گريان, نيسانم, گويدم, برچين, برخيز, عمريست, مهمانم, نامردي, نامردمي, سلطان, شهريار, ايرانم, تمام, گریان, وقتی, بیند, پریشان, نماد, خانه, نشین, یعنی, جاهل, مسلمانند, قاتل, حکمت, بوده, ابراهیم, زهرا, لحظه, سوزان, غربت, تابوت, چندین, شانه, لرزان, چشمش, نمیبیند, بتاب, تابان, نامحرم, نبیند, پیکرش, ندارد, خالق, هستی, زمین, آغوش, واکرده, گنجی, گیرد, آسمان, پنهان, نموده, بگوید, گنجینه, داری, نگاهش, سیدتقی, سیدی, مسافر, دنيا, پشيمانم, خلقتم, نميدانم, گلايه, بگشايم, ترسم, بگريانم, سکوت, تيره, خودم, سوخته, نسوزانم, دوستان, جريان, پارالمپيك, معلولين, سياتل, آمريكا, شركت, كنندگان, دومتر, آغاز, مسابقه, قرار, گرفتند, افرادي, بودندكه, آنها, مانده, ذهني, جسمي, خوانيم, شنيدن, صداي, تپانچه, حركت, كردند, بديهي, هرگز, قادر, دويدن, سرعت, نبودند, توانستند, بردارند, بلكه, نوبه, تلاش, فراوان, كوشيد, مسير, كرده, برنده, مدال, ناگهان, خورد, دختر, زمين, گريه, ديگر, شنيدند, ايستادند, بازگشتند, مبتلا, سندروم, داون, ماندگي, شديد, رواني, بوسيد, دردت, تسكين, ميده, بازو, بازوي, انداختندو, زنان, پايان, رساندند, واقع, شدند, جمعيت, ورزشگاه, خواستندو, دقيقه, براي, زدند, غبار, تنهايي, سياهي, همرنگ, چشمانم, اكنون, چشمي, داستان, کوتاه, شماره, روزي, ثروتمند, اتومبيل, جديد, گران, قيمت, خيابان, آمدي, پارك, كنار, پاره, آجري, پرتاب, برخورد, پايش, ترمز, گذاشت, سريع, پياده, اتومبيلش, صدمه, زيادي, ديده, پسرك, سختي, تنبيه, بالاخره, توجه, جايي, برادر, فلجش, صندلي, چرخدار, اينجا, خلوتي, ندرت, عبور, منتظر, ايستادم, رانندگان, خواستم, نكرد, بزرگم, چرخدارش, كافي, بلند, كردنش, ندارم, اينكه, متوقف, ناچار, استفاده, متاثر, نشاند, سوار, ماشينش, زندگي, نكنيد, ديگران, مجبور, شوند, طرفتان, زمزمه, بعضي, اوقات, زماني, نداريم, كنيم, انتخاب, خودمان,