کشاورزي يک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
هنگام برداشت محصول بود. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.
پيرمرد کينه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد.
روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف و آن طرف می دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش.
در اين تعقيب و گريز، گندمزار به خاکستر تبديل شد...
وقتي کينه به دل گرفته و در پی انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت!
بهتر است ببخشيم و بگذريم...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گريز
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
«صداى پدر و مادرتان را بشنويد»
پسرك در حالى كه از خانه دور شده بود، چشمش به شىء درخشانى افتاد كه در آن سوى خط راهآهن مىدرخشيد. به سوى آن رفت... او يك سكه پيدا كرده بود. با خوشحالى سكه را برداشت و براى آنكه با آن چيزى بخرد، به راه افتاد.
وقتى مىخواست از ريل عبور كند، سكه از دستش رها شد و بين سنگريزهها و ريل راهآهن افتاد. كودك مصمم بود سكه را به دست بياورد، بنابراين روى ريل نشست تا سكه را هر طورى كه شده از زير ريل بيرون بكشد.
در همين لحظهها كه كودك روى ريل نشسته بود، مادر صداى سوت قطار را شنيد كه نزديك مىشد. كنار پنجره رفت تا از فرزندش بخواهد به داخل خانه برگردد، اما ديد كه فرزندش روى ريل نشسته است و به صداى سوت قطار توجهى نمىكند!
سرآسيمه از خانه بيرون آمد تا فرزندش را از روى ريل كنار بكشد، اما با فرزندش خيلى فاصله داشت و ممكن نبود بتواند زودتر از قطار به فرزندش برسد. در همين لحظه بود كه تمام لحظاتى را كه او با فرزندش گذرانده بود، جلوى چشمانش ظاهر شد... ناگهان او تصميم بزرگى گرفت، به جاى اينكه به سمت كودك خود بدود، روى ريل ايستاد و خواست هرطور كه شده قطار را متوقف كند. او در حالى كه بلند فرياد مىزد، از پسرش مىخواست تا زودتر از روى ريل كنار برود، ولى كودك همچنان بدون توجه به فريادهاى مادرش در تكاپوى يافتن سكه بود...
راننده قطار با ديدن زن بلافاصله ترمز را كشيد، اما ديگر دير شده بود... قطار به بهاى خون مادر، در چند قدمى كودك ايستاد...
نکته: مبادا ما نيز همچون كودكى باشيم كه به بهانه سكهاى، مادر و پدرمان را در حالى كه با تمام وجود براى ما و بهخاطر ما از خودشان گذشته و مىگذرند، ناديده بگيريم.
روزي شيخ مشغول مکالمه با سيم کارت ايرانسل خود بودي. اما مکالمه چنان طولاني گشت که مريدان پرسيدند: يا شيخ چگونه است که شارژ سيم کارت شما تمام نميشود پس از چندين ساعت گوهرفشاني؟
شيخ لبخندي شيطان گونه زده و فرمود:
از آن روي که من در فيس بوک يک (فيک اکانت) با نام (عسل جون) اختيار نموده و به وسيله ي آن ملت را شارژ ايرانسل تيغ همي زدمي!!
و مريدان از فرط تعجب توان نعره و گريز به بيابان هم نداشتندي!!
"تمامِ خانه سکوت و تمام شهر، صداست
از اين سکوت گريزان، از آن صــدا، بيزار...
روز از من تهي خواهد شد و فصل باراني برگريزان ، و از همه شما گذر خواهم كرد ميان تاريكي و خواب ، در همهمه ي گنگ خانه تنها ميشوم و من پنهان ميشوم لابه لاي يك بغض. افسوس شامگاهان آرامشم را گرفته اند.
«ما كه اطفال اين دبستانيم»
از كتاب و قلم گريزانيم
غالباً تخس و لوس و بي ادبيم
موي ژوليده و پريشانيم
اول ترم فكر شيطنتيم
آخر ترم درس مي خوانيم
موقع امتحان پايان ترم
بس كه درمانده و پشيمانيم،
خيره بر برگه بغل دستي
لاجرم مثل فكس مي مانيم!
بي هدف مي رويم دانشگاه
ارزش علم را نمي دانيم
بعد طي مدارج عالي
لنگ شغلي شريف مي مانيم
عوض حرفه اي درآمد زا
در مسنجر تمام شب ON ايم!
سالها لنگ مدركي هستيم
تا كه اقوام را بچزانيم
خانه از پاي بست ويران است
بس كه در بند نقش ايوانيم
معني بخشيدن يک دل به يک لبخند چيست ؟
من پشيمانم بگو تاوان آن سوگند چيست ؟
گاه اگر از دوست پيغامي نيايد بهتر است
داستان هايي که مردم از تو مي گويند چيست ؟
خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست
اين سر آشفته و اين قلب ناخرسند چيست ؟
چند روز از عمر گل هاي بهاري مانده است
ارزش جان کندن گل ها در اين يک چند چيست ؟
از تو هم دل کندم و ديگر نپرسيدم ز خويش
چاره ی معشوق اگر عاشق از اون دل کند چيست ؟
عشق، نفرت، شوق، بيزاري، تمنا يا گريز
حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چيست ؟
چنين گفت رستم به سهــراب يل / که من آبـــرو دارم انــــدر محـــل
مکن تيز و نازک، دو ابـروي خود / دگر سيخ سيـخي مکن مـوي خود
شدي در شب امتــــــحان گرمِ چت / برو گــمشو اي خــاک بر آن سـرت
اس ام اس فرستادنت بس نبـــود / که ايمـيل و چت هم به ما رو نمـود
رهـا کن تو اين دختِ افراسيــــــاب / که مامش ترا مي نمـــايد کبــــاب
اگر سر به سر تن به کشتن دهيـــم / دريغــا پسر، دستِ دشـمن دهيـــم
چوشوهر در اين مملکت کيمـياست / زتورانيان زن گرفتــن خطـــاست
خودت را مکن ضــــايع از بهــر او / به دَرست بـــپرداز و دانش بجــو
در اين هشت ترم، اي يلِ با کـلاس / فقـط هشت واحد نمـودي تو پاس
توکزدرس ودانش، گريزان بـُدي / چرا رشــته ات را پزشـکي زدي
+++