بعضیها مغرور به نظر میرسند ولی در واقع، همانند کسی که «از غرق شدن میترسد»؛ از صمیمی شدنِ با آدمها، میگریزند ...
و هیچ کس نخواهد فهمید؛ همین آدمی که قلابش را غلاف کرد و بی تفاوت از کنار دریا گذشت؛ چقدر دلش «ماهی» میخواست ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گریزند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
شرط عقلست که مردم بگریزند از تیر
من گر از دست #تُ باشد مژه بر هم نزنم...
#سعدی
. .
بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و…
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا . . .
عشق برای مرد ها
همچون یک زخم عمیق می ماند ؛
به همین دلیل ، بی آنکه چراییش را بدانند ،
از کسی که بیشتر از همه دوست دارند ، می گریزند !
آنها از این زخم می هراسند ؛
این دست خودشان نیست که بی دلیل ،
همه چیز را ول میکنند و می روند ...
(آلبر کامو)
عشق برای مرد ها؛
همچون یک زخم عمیق می ماند ؛
به همین دلیل ، بی آنکه چراییش را بدانند ،
از کسی که بیشتر از همه دوست دارند ، می گریزند !
آنها از این زخم می هراسند ؛
این دست خودشان نیست که بی دلیل ،
همه چیز را ول میکنند و می روند ...
(آلبر کامو)
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود، که این شعلهٔ بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
باﷲ، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحایی اندوه تو، ای عشق
در غربت این مهلکه فریادرسم بود
لببسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم
رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود
(فریدون مشیری)
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشمهای نگران آینهی تردیدند
نشد از سایهی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهیوار
باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصلها را همه با فاصلهات سنجیدند
تو بیایی همهی ثانیهها، ساعتها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
عشق مانند بـــــاران است …
آنگاه که نیست همه آرزویش را دارند و وقتی هم که میاید همه میگریزند …
بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـا...
شطرنج فقط دو اسب دارد تا در پایان فقط شاه و وزیر بگریزند ! :(