هر وقت جملهی:
من آدم رکی هستم
رو از یکی شنیدید،
منتظر باشید که بعدش
کمال بیشعوری و گستاخی
و وقاحت رو ازش ببینید!
چرا؟ چون آدمای رکگو
این خصلت رو ناخودآگاه دارند
و هیچوقت به صورت روزمره
اونو بیان نمیکنند...
ولی آدمای بیشعور و گستاخ و
وقیح برای سرپوش گذاشتن روی خودشون اینو میگن....
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گستاخی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
گستاخی خیالم را ببخش
که حتی
لحظه ای
یادت را رها نمیکند
نمیدانم گستاخی خیالم
از نفوذ چشمان توست
یا از خیره ماندن چشمان من
هر چه هست
این روزها ملکه ی افکارم شده ای
از آتش دل گدازه می گیرد عشق
وز حادثه رنگ تازه می گیرد عشق
این مستی و تردستی و گستاخی را
گویا ز شما اجازه میگیرد عشق
#قیصر_امینپور
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد
مائده از آسمان در میرسید بی شری و بیع و بی گفت و شنید
در میان قوم موسی چند کَس بی ادب گفتند: کو سیر و عدس؟
منقطع شدخوان ونان ازآسمان ماند رنج زرع و بیل و داسمان
ازعیسی چون شفاعت کرد، حق خوان فرستاد وغنیمت بر طبق
مائده از آسمان شد عائده چونکه گفت: انزل علینا مائده
باز گستاخان ادب بگذاشتند چون گدایان زله ها برداشتند
کرد عیسی لابه ایشان را که این دائم است و کم نگردد از زمین
بد گمانی کردن و حرص آوری کفر باشد نزد خوان مهتری
زآن گدا رویان نادیده ز آز آن در رحمت بر ایشان شد فراز
نان وخوان ازآسمان شدمنقطع بعد از آن زآن خوان نشد کس منتفع
ابر برناید پی منع زکات وز زنا افتد وبا اندر جهات
هر چه بر تو آید از ظلمات و غم آن ز بی باکی و گستاخیست هم
هرکه بی باکی کند درراه دوست ره زن مردان شد و، نامرد اوست
از ادب پر نور گشتست این فلک وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بُد ز گستاخی کسوف آفتاب شد عزازیلی ز جرات رد باب
هر که گستاخی کند اندر طریق گردد اندر وادی حیرت غریق
شعر مولانا در باب ادب
گستاخی خیالم را ببخش
که حتـــــی لحظه ای ...
یادت را رهـــــا نمی کند!
با مزه این که آن روزی که من عاشق شدم ، موبایل اختراع نشده بود.
و تنها وسیله زلف گره بستن با معشوق ، کاغذ بود
و من همان شب بارها پاکنویس کردم ..
می خواستم برایشان نامه ای بنویسم ، مقدور نبود
البته در منزل ما همیشه ی خدا کاغذ بود ، قلم هم بود
ولی من خودم از فرط هیجان دست هایم را گم کرده بودم
که برای نوشتن غیر از کاغذ و قلم باید دستی هم باشد که بنویسد :
(( بسم الله الرحمن الرحیم ، من عاشق شما شده ام ..
مرا ببخشید ، گستاخی کردم و عاشق شما شده ام
می خواهم به وسیله این کاغذ از شما اجازه بگیرم
اجازه می فرمائید من گاهی خوابتان را ببینم ؟
ببخشید دست خودم نیست ،
آن چشم های محترمتان قلب ما را می لرزاند ..
لحن مردان در صد سال پیش
گستاخی مکن زن ،طعام بیاور
.
..
.
.
.
.
.
لحن مردان امروزی
جوجو امروز نوبت منه ظرف بشورم یا تو
ﻓﺮﻕ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﺍﯼ ﻗﺪﯾﻢ ﻭ ﺟﺪﯾﺪ:
ﻗﺪﯾﻤﺘﺮﻫﺎ ﻟﺤﻦ ﻣﺮﺩﻫﺎ:
ﮔﺴﺘﺎﺧﯽ ﻣﮑﻦ ﺯﻥ!! ﻃﻌﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ.....
ﺍﻣﺎ ﺍﮐﻨﻮﻥ:
ﻋﺴﻠﻢ ﺍﻣﺸﺐ ﻇﺮﻓﺎ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻨﻪ ﯾﺎ ﺗﻮ ((:
ﻓﺮﻕ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﺍﯼ ﻗﺪﯾﻢ ﻭ ﺟﺪﯾﺪ:
ﻗﺪﯾﻤﺘﺮﻫﺎ ﻟﺤﻦ ﻣﺮﺩﻫﺎ:
ﮔﺴﺘﺎﺧﯽ ﻣﮑﻦ ﺯﻥ!! ﻃﻌﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ...
ﺍﻣﺎ ﺍﮐﻨﻮﻥ:
ﻋﺴﻠﻢ ﺍﻣﺸﺐ ﻇﺮﻓﺎ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻨﻪ ﯾﺎ ﺗﻮ ((: