✿ کپشن خاص ✿
هنگامی که سفید پوستان به سرزمین ما آمدند، ما مزرعه و معدن داشتیم و آنان «کتاب مقدس» را در دست داشتند ...
آنان به ما آموختند که چشمانمان را ببندیم و دعا کنیم؛ وقتی چشم گشودیم، «کتاب مقدس» در دستان ما بود؛ اما آنان مالک مزرعه و معدن ما بودند!!
«چشمان تان را باز نگه دارید، حتی هنگام دعا ...»
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گشودی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
تو چشم گشودی و آرامش با مردمکِ براقِ چشمانت به رگ هایم تزریق شد.
✿ کپشن خاص ✿
هنگامی که سفید پوستان به سرزمین ما آمدند، ما مزرعه و معدن داشتیم و آنان «کتاب مقدس» را در دست داشتند ...
آنان به ما آموختند که چشمانمان را ببندیم و دعا کنیم؛ وقتی چشم گشودیم، «کتاب مقدس» در دستان ما بود؛ اما آنان مالک مزرعه و معدن ما بودند!!
«چشمان تان را باز نگه دارید، حتی هنگام دعا ...»
پرودگارا
سر آغاز و سرانجام
پناه من تویی
شب را آغوش گشودی و آرامشم دادی
امیدم باش و دلیل همه روزهای زندگیم
ﻫـﺮﮔﺰ ﺗـﻮ ﻫـﻢ ﻣـﺎﻧـﻨـﺪ ﻣـــﻦ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﯾــﺪﯼ؟
ﯾﺎﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﺕ ﺑـﯿـﺰﺍﺭ ﺩﯾــﺪﯼ؟
ﺁﯾــﺎ ﺗـﻮ ﻫـﻢ ﻫﺮ ﭘــﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺗﺎ ﮔﺸﻮﺩﯼ
ﺍﺯ ﭼــﺎﺭ ﭼـﻮﺏ ﭘـﻨـﺠـﺮﻩ ﺩﯾــﻮﺍﺭ ﺩﯾــﺪﯼ؟
ﺍﺻـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ ﺗـﺎ ﺑـﻪ ﺣـﺎﻻ ﺻـﺨــﺮﻩ ﺑﻮﺩﯼ؟
ﺍﺯ ﺯﯾـــﺮ ﺍﻣــــﻮﺍﺝ ﺁﺳـــﻤـﺎﻥ ﺭﺍ ﺗــﺎﺭ ﺩﯾﺪﯼ؟
آن کریم است کو چو ابر بـــهار
چــــــون بریزد بخندد آخــر کار
نـه چو ابری که در زمستانها
رو کـــــند ترش وقت بارانها
مکتبی شیرازی
ابــــــــــــر اگر آب زندگی بارد
هـرگز از شاخ بید بر نخوری
سعدی
ابر با آن تیرهرخساری که پوشد روی روز
مردم چشم است دهقان را ز باران داشتن
قاآنی شیرازی
ابـــــــــر باید که به صحرا بارد
زان چه حاصل که به دریا بارد
عبدالرحمن جامی
ابـــــر شو تا که چو باران ریزی
بر گل و خس همه یکسان ریزی
عبدالرحمن جامی
اگـــــــر باران به کوهستان نبارد
به سالی دجله گردد خشک رودی
سعدی
باران آمد ترکها به هم رفت.
ضربالمثل فارسی
باران از سنگ دریغ نیست و صحبت از ناپذیر دریغ است.
خواجهعبدالله انصاری
باران به صبر پســت کند گرچه
نـرم است روی آن که خارا را
ناصرخسرو
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله رویــــد و در شورهزار خس
سعدی
باران که میبارد، تو میآیی
باران گل، بـــــــــاران نیلوفر
بــــاران مهر و مــاه و آیینه
بــــاران شعر و شبنم و شبدر
احسان خواجهامیری
به دعای گربه سیاه باران نمیآید.
به نرمی ظفر جوی بر خصم جاهل
کــه کُه را به نرمی کند پست باران
ناصرخسرو
به هـــــنگام سختی مشو ناامید
از ابـــــــــر سیه بارد آب سپید
نظامی
پند به نادان، بـــــــــــــــــاران است در شورهزار.
سعدی
چشمه از سنگ برون آید و باران از میغ
انگبین از مـــــــگس نحل، دُر از دریابار
سعدی
چو بسپردم من اندر تشنگی جـان
مــباد اندر جهان یک قطره باران
فخرالدین اسعد گرگانی
خزان زندگی من فرارسیده، میخواهم مثل درختان باروری باشم که با یک تکان میوههای لذیذ همچون باران از آن میریزد.
لودویگ وان بتهوون
دانای بــــــــــــــــــــــــیعمل، ابر بیباران است.
جان اشتاینبک
دریـــــــــــــــــــــا بی بارانش نمیشود.
ضربالمثل فارسی
زمانی که چشم به این جهان گشودی، یک روز بارانی بود. در حقیقت آنچه میبارید، باران نبود، اشک آسمان بود که به خاطر از دستدادن ستارهای گریه میکرد.
آنتوان دو سنتاگزوپری
ســخای بزرگان چو ابر بهار
به جایی ببارد که ناید به کار
نظامی
نریزد ابر بـــــــی توفیر دریا
نه بی باران شود دریا مهیا
نظامی
وای بــــــــــاران، بـــــــــــــــاران
شیشه پنجره را بــــــــــــــــــــــــــــــاران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست
حمید مصدق (این شعر را مرحوم احمد ظاهر خواننده معروف و شهید افقانی خوانده و یکبار هم با یک گروه سه نفره شامل خودش و خواهرش و یک طبله نواز در لاله زار بر روی صحنه اجرا کرد که با اینکه گروه کوچکی بودند اما استقابل از او چنا ن بود که هیچیک از خواننده های آنزمان آنقدر شرکت کننده در برنامه خود نداشتند که نشان از روح لطیف این خواننده شهید که به دست افراد امنیتی نورمحمدتره کی ریس جمهور کمونیست افقانستان شهید گردید)
بگذار همه بدانند
چه قدر دلم میخواست روی شانههای تو
به خواب روم.
تو آرام بلند شدی
دستهایم را از هم گشودی
موهای پریشانم را شانه زدی.
حالا این دختر کوچک که مدام تو را میخواهد
خسته ام کرده است.
او حرف های مرا نمیفهمد
بیا و برایش بگو
که دیگر باز نخواهی گشت ..
پر گشودیم و به دیوار قفس ها خوردیم
وه که در حسرت یک بال پریدن مردیم ....