ولی آدم باید یکیو داشته باشه که خودشو بخاطرش جمع و جور کنه، پولاشو جمع کنه، پس انداز کنه، هدیه بخره، یه کارایی رو انجام نده یه اخلاقایی رو ترک کنه، به خودش برسه، به خودش بیاد، انگیزه برای پیشرفت پیدا کنه، خودشو دوست داشته باشه و به زندگی جدی تر نگاه کنه نه ازترسش باشه ها فقط بخاطر وجود خود طرف باشه، اگه یکیو که پیدا کردید که این حسارو بهش داشتید ترکش نکنید، اون یک گنجه.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گنجه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
یک گنجهای، کشویی، چیزی هم باید باشه که آدم "چه خوبه که هست" هاش رو بذاره اونجا.
هر از گاهی که همهی آدما ناامیدش میکنن، بازش کنه یه نگاه بهش بندازه و دستی بهش بکشه، لبخند کوتاهی بیاد روی صورتش، بعد کشو رو ببنده، یک نفس عمیق بکشه و برگرده به واقعیتهای زندگی.
رد نکن گرمای دستم را به دردت میخورم
کنده ای پیرم که در سرما به دردت میخورم
صورتم سرخ است با سیلی و دلخونم،ببین!
من انارم... درشب عید به دردت میخورم
با عصای پیری ات بد تا نکن نشکن مرا
صبرکن امروز یا فردا به دردت میخورم
موج وقت گریه فکر شانه هایی سنگی است
مثل صخره در دل دریا به دردت میخورم
یک تفنگ سر پر از شعرم درون گنجه ات
شک نکن که آخرش یکجا به دردت میخورم
به هدفای بزرگمون نمیرسیم
میدونی چرا؟؟!
چون شخصیتمون اونقدر بزرگ نیست که هدفه توش بگنجه
پس باید شخصیتمونو رشد بدیم
آدم دیگه ای بشیم که ظرفیت پذیرش اون هدفو داشته باشیم
تکرار مسواک زدن در همه شبها ، دندانها را سفید میکند
و تکرار خاطرات در همه شبها ،
موها را . . .
ﮔـــﺎﻫﯽ ﻋﻤﺮ ﺗﻠﻒ می شوﺩ ؛
ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺱ .…
ﮔـــﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻠﻒ می شود ؛
ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﻋﻤﺮ !
ﻭ ﭼﻪ ﻋـــﺬﺍﺑﯽ می کشد ،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫــﻢ ﻋﻤﺮﺵ ﺗﻠﻒ می شود ؛
ﻫــﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ.....!
پاییز از مهر شروع نمی شود ، پاییز از بی مهری ها شروع میشود......
اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمی کردم
ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم !!!
رنجهایم را داخل کیسه ریختم و دم در گذاشتم
اما فرشتگان برایم باز فرستادند
معطر به عطر بهشتی. . .
تا هرگز یادم نرود روزی همین رنجها بود که راه نجات را به من آموخت
همین رنجها بود که راه درست زیستن را به من هدیه داد
رنجهایم را بوسه میزنم
و در صندوق گنجهایم میگذارم
گذر زمان جواهرشان میکند
از آنچه بر سرتان گذشته نهراسید
حتی فرار نکنید
بلکه دوستش بدارید
همان گذشته بود که امروز شما را ساخته
امروز را دریابید تا فردایی خوش بسازید
پس شاد زندگی کنید.
ادیسون به خانه بازگشت یاد داشتی به مادرش داد
گفت : این را آموزگارم داد گفت فقط مادرت بخواند
مادر در حالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است واین مدرسه برای او کوچک است آموزش او را خود بر عهده بگیرید
سالها گذشت مادرش از دنیا رفته بود روزی ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در گنجه خانه خاطراتش را مرور میکرد برگه ای در میان شکاف دیوار اورا کنجکاو کرد آن را دراورده و خواند
نوشته بود : کودک شما کودن است از فردا اورا به مدرسه راه نمی دهیم
ادیسون ساعتها گریست
ودر خاطراتش نوشت :
توماس آلوا ادیسون
کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد
تــاوان حــرف هــایـی که نـمی تــوانيــم بــزنيــم…
موهای سفیدی ست که لابلای موهايمان داريم …
ولی بـه همه می گويیــم ارثی ست…!
اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمی کردم
ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم !!
رنجهـایــم را داخل کیـسـه ریـختــم و دم در گــذاشتــم اما ،
فرشتگان بـــرایـم باز فرستــادند
معطــر بـه عطــر بهشتـی …
تا هرگز یادم نرود روزی همین رنجها بود که راه نجات را به من آموخت
همین رنجها بــود که راه درست زیـستن را بـه من هــدیــه داد
رنجهــایــم را بوسه میـــزنــم و در صنــدوق گنجهــایـم میگــذارم
گــذر زمــان جـواهــرشــان میکنــد
اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمی کردم
ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم !!!
رنجهایم را داخل کیسه ریختم و دم در گذاشتم
اما فرشتگان برایم باز فرستادند
معطر به عطر بهشتی
تا هرگز یادم نرود روزی همین رنجها بود که راه نجات را به من آموخت
همین رنجها بود که راه درست زیستن را به من هدیه داد
رنجهایم را بوسه میزنم و در صندوق گنجهایم میگذارم
گذر زمان جواهرشان میکند
از آنچه بر سرتان گذشته نهراسید
حتی فرار نکنید
بلکه دوستش بدارید
همان گذشته بود که امروز شما را ساخته
امروز را دریابید تا فردایی خوش بسازید
پس شاد زندگی کنید
مرا که میشناسی
وسواس دارم
وقتِ رفتن
تمام خاطرات را تا میکنم
میگذارم کنجِ گنجه
بویِ نفتالین که مشامشان را پر کند
تمامِ بیدها
مجنون می شوند…!
بیا بی خبر به خواب هفت سالگی برگردیم
غصه هامان گوشه گنجه بی کلید
مشق هامان نوشته
تقویم تمام مدارس در باد
و عید همیشه همین فردا
نه دوش و نه امروز ...