کپشن های مربوط به گوشیِ

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی گوشیِ

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

‏آدم‌ها همیشه به نصیحت احتیاج ندارند!
گاهی تنها چیزی که واقعا به آن محتاجند
دستی‌ست که بگیرد
گوشی‌ست که بشنود
لبی‌ست که ببوسد
و قلبی که آنها را درک کند

.࿐

مرکز ملی امنیت سایبری لیتوانی امنیت گوشی‌های سه برند چینی شیائومی، هواووی و وان پلاس را بررسی کرده و متوجه چهار تهدید امنیت سایبری شده که امکان دسترسی به داده‌های کاربران را فراهم می‌کند. این مرکز، به کاربران پیشنهاد داده تا چنین موبایل‌هایی را دور بیاندازند.

#توئیت

-از الان هی میگید شب یلدا یوقت سرتون تو گوشی نباشه!
بابا همه اونایی که ما دوست داریم شب یلدا کنارشون باشیم
تو این گوشیِ لامصبن خو !!

✿ کپشنِ خاص ✿

- من پیش از این
بارها به قتل رسیده ام!
پشتِ گوشیِ تلفن...
در آغوشش...
برای جزء جزءِ وجودش جان میدادم
اما کشنده ترین سلاح ِ گرم
صدایش بود...!

#آنا_جمشیدی

عشق ینی شنیدن خنده‌هاش از پشت گوشی‌ام‌ میتونه روح و روانم و دیوونه کنه

: رامین

عشق ینی شنیدن خنده‌هاش از پشت گوشی‌ام‌ میتونه روح و روانم و دیوونه کنه(:

یک جایِ کار می‌لَنگد!
یا زنگ در خَراب است،
یا گوشیِ تِلفن ..!
وگرنه بعید می‌دانم،
تو فراموشَم کرده باشی!

عکس
داستانی زیبا از کتاب سوپ جو که با بیش از ۳۴۵میلیون لایک رکوردار در دنیای مجازی در سال ۲۰۱۵ بوده و ادامه دارد...

ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من 9-8 ساله بودم.یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمی‌رسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم.
بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» ، که همه چیز را در مورد همه‌کس می‌داند.
او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.
نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌مان رفته بود.من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد به سرعت یک چهارپایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم.
و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:
«اطلاعات بفرمائید»
من در حالی که اشک از چشمانم می‌آمد گفتم «انگشتم درد می‌کند»
«مادرت خانه نیست؟»
«هیچکس بجز من خانه نیست»
«آیا خونریزی داری؟»
«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد می‌کند»
«آیا می‌توانی درِ جایخیِ یخچال را باز کنی؟»
«بله، می‌توانم»
«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»
بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه می‌کردم ...
مثلاً موقع امتحانات در درس‌های جغرافی و ریاضی به من کمک می‌کرد.

یکروز که قناری‌مان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
او به حرف‌هایم گوش داد و با من همدردی کرد.
به او گفتم: «چرا پرنده‌ای که چنین زیبا می‌خواند و همۀ اهل خانه را شاد می‌کند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟»
او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست»
من کمی تسکین یافتم.
یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند.
یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد.
«اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانه‌مان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم.
من کم‌کم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم.
غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم می‌افتادم.
راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت می‌گذاشت.
چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد.
من 15 دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی می‌کرد تلفنی حرف زدم
و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم می‌کنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً».
به طرز معجزه‌آسایی همان صدای آشنا جواب داد.
«اطلاعات بفرمائید»
من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند؟»
مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر می‌کنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.»
من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟»
و ادامه دادم «نمی‌دانم می‌دانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟»
او گفت «تو هم می‌دانی که تلفن‌هایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»
من به او گفتم که در تمام این سال‌ها بارها به یادش بوده‌ام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم.
او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.
سه ماه بعد به سیاتل برگشتم.
تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد.
«اطلاعات بفرمائید»
«می‌توام با شارون صحبت کنم؟»
«آیا دوستش هستید؟»
«بله، دوست قدیمی»
«متأسفم که این مطلب را به شما می‌گویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمه‌وقت کار می‌کرد زیرا بیمار بود. او 5 هفته پیش در گذشت»
قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمی‌اش هستید.
آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟»
با تعجب گفتم «بله»
«شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم»
سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت:
«نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست.
خودش منظورم را می‌فهمد»
من از او تشکر کردم و گوشی را گذاشتم.
هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید.

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

آدمها, همیشه, نصیحت, احتیاج, ندارند, گاهی, تنها, چیزی, واقعا, محتاجند, دستیست, بگیرد, گوشیست, بشنود, لبیست, ببوسد, قلبی, آنها, مرکز, امنیت, سایبری, لیتوانی, گوشیهای, برند, چینی, شیائومی, هواووی, پلاس, بررسی, کرده, متوجه, چهار, تهدید, امکان, دسترسی, دادههای, کاربران, فراهم, میکند, پیشنهاد, چنین, بیاندازند, توئیت, الان, میگید, یلدا, یوقت, سرتون, نباشه, بابا, اونایی, دوست, داریم, کنارشون, باشیم, گوشیِ, لامصبن, کپشنِ, بارها, رسیده, پشتِ, تلفن, آغوشش, برای, جزءِ, وجودش, میدادم, کشنده, ترین, سلاح, صدایش, آناجمشیدی, شنیدن, خندههاش, گوشیام, میتونه, روانم, دیوونه, رامین, جایِ, میلَنگد, خَراب, تِلفن, وگرنه, بعید, میدانم, فراموشَم, داستانی, زیبا, کتاب, ۳۴۵میلیون, لایک, رکوردار, دنیای, مجازی, ۲۰۱۵, بوده, ادامه, دارد, نخستین, شهرمان, بودیم, صاحب, شدیم, موقع, ساله, بودم, یادم, میآید, برّاقی, داشت, دیوار, گوشیاش, پهلوی, آویزان, نمیرسید, وقتی, مادرم, صحبت, میکرد, شیفتگی, حرفهایش, میکردم, بردم, جایی, داخل, دستگاه, زندگی, اطلاعات, لطفاً, مورد, همهکس, میداند, شماره, نشانی, تجربۀ, شخصی, روزی, خانۀ, همسایهمان, رفته, زیرزمین, خانه, ابزارهای, جعبه, ابزارمان, بازی, ناگهان, انگشتم, وحشتناکی, گریه, فایده, نداشت, نبود, همدردی, دهانم, میمکیدم, میرفتم, چشمم, افتاد, سرعت, چهارپایه, آشپزخانه, آوردم, گذاشتم, برداشتم, نزدیک, گوشم, گفتم, ثانیه, صدایی, پیچید, بفرمائید, حالی, چشمانم, میآمد, مادرت, نیست, هیچکس, خونریزی, خیلی, میتوانی, جایخیِ, یخچال, میتوانم, آنجا, بردار, انگشتت, نگهدار, کاری, مراجعه, مثلاً, امتحانات, درسهای, جغرافی, ریاضی, یکروز, قناریمان, ناراحت, دوباره, سراغ, ماجرا, برایش, تعریف, حرفهایم, پرندهای, میخواند, باید, گوشۀ, بیفتد, بمیرد, یادت, باشد, دیگری, آواز, خواندن, تسکین, یافتم, پرسیدم, کلمۀ, چطور, هجّی, میکنند, یکسال, کوچکمان, پاسیفیک, نورث, بوستن, کردیم, دوستم, متعلّق, دیواری, قدیمی, هیچگاه, جدیدی, خانهمان, مشابهی, نداشتم, کمکم, نوجوانی, هرگز, خاطرات, مکالمات, نکردم, غالباً, لحظات, تردید, سرگشتگی, آرامشی, تلفنی, میافتادم, راستی, چقدر, مهربان, صبور, پسربچه, میگذاشت, رفتن, دانشگاه, هواپیمایم, سیاتل, ساعت, توقف, دقیقه, خواهرم, بدون, چکار, دارم, میکنم, اپراتور, دوران, کودکی, گرفتم, آشنا, جواب, فکرش, باشم, مدتی, سکوت, برقرار, خندیدم, خودت, هستی, نمیدانم, میدانی, برایم, ارزش, تلفنهایت, بودند, تمام, سالها, یادش, بودهام, اجازه, خواستم, ملاقات, آمدم, تماس, بگیرم, حتماً, شارون, برگشتم, پاسخ, میتوام, دوستش, هستید, متأسفم, مطلب, میگویم, صورت, نیمهوقت, زیرا, بیمار, هفته, گذشت, گفتید, قدیمیاش, انگشتتان, بودید, تعجب, پیغام, گذاشته, زدید, برایتان, بخوانم, لحظه, کشید, پاکتی, نوشته, خودش, منظورم, میفهمد, تشکر, تأثیری, ممکن, دیگران, بگذارید, نگیرید,