و یک شب آخر من خواهم ماند و تمام تو، پیچیده در هم و آغشته شده به عطر گیسوانت، تمام تو را یکجا، بی آنکه بخواهم که صورتت را در عکس‌هایت پیدا کنم و صدایت را در وویس‌هایت و دست‌هایت را در...، در هیچ کجا، که همیشه دست‌هایت را کم داشته‌ام، در تمام وفت‌هایی که این چنین چند تکه بوده‌ای و همیشه یک تکه از پازل بودنت، گم شده باقی مانده بود، خالی یک قطعه، در میان انبوه قطعاتی که هر شب در خیالم آن‌ها را در کنار هم گذاشته بودمشان و همیشه یک تکه از پازل بودنت را کم داشت، دستانت را، در میان دستانم

غمگین نباش
یک روز صبح از خواب بر می‌خیزی،.
ستاره ها را از گیسوانت پایین می‌ریزی
و ماه را درون صندوقچه ی اتاقت می‌گذاری..
از چشمانت رد شب را بیرون کن
که امروز صبح دیگری ست،
مطمئن باش من عاشق تو خواهم ماند تا باز شب بیاید.

مرد عاشق که شد ، یک کودک حسود دیوانه می شود . می تواند حتا به هوا حسادت کند . به باد ، که لای گیسوان دلبر می پیچد . به شب ، که او دوستش دارد . به ماه ، که وقتی می تابد دلبر نگاهش می کند و شاید بوسه ای برایش می فرستد . به باران ، که دستان او را می بوسد . به فنجان چای ، که لبان یار آن را می بوسد . به پیرمرد غمگینی که دلبر دستش را می گیرد و از خیابان ردش می کند . به گربه ها حتا ، به سگ قشنگ دوست مشترک که یار دوستش دارد .
مرد که عاشق شد ، حواس دلبر که به او نباشد ، تیغ تیزی می شود بر رگ های خویش . اگر مردی را عاشق کردی ، حواست به اشک هایی که بیصدا به درون می ریزد باشد . مردها زودتر از دریاچه ها خشک می شوند ...

#حمیدسلیمی

#جانانم...!
نظم عشق را چه زیبا برهم میریزی
وقتی عاشقانه دست به
گندمزار گیسوانم میکشی .
و آرام گلبوسه ای کنج #لبم میکاری!!!


#ندا_ر

شعر: #خواب
دفتر: #یادگار_خون_سرو

… با گریه می‌نویسم：

از خواب ، با گریه پا شدم.
دستم هنوز
در گردن بلند تو آویخته ست.
و عطر گیسوان سیاه تو
با لبم آمیخته ست
دیدار شد میّسر و
با گریه پا شدم ...

#هوشنگ_ابتهاج

موهایت را هرازگاهی فِرکُن...
بگذار هربارکه یادم عطرگیسوانت را
طلب میکند...
میان پیچ وخم موهایت گم شَوم...

"بگذار هربار موهای فِر خوش حالتت حالم را خوش کند"

#سوما_عبداللهی

یک روز خوب را نمیدانم اما

یک شب خوب

باید با چنگ زدن گیسوانت تمام شود..

- شب است
سرت را بگذار رویِ زانوانم
می‌خواهم دوستت دارم را لابه‌لایِ گیسوانت بکارم..

#مریم_رضایی

- امتداد گیسوانت می‌شود نهایت سیاهیِ شب
می‌شود همان خیابانی که شب‌ها می‌خواهم ساعت‌ها نوازشش کنم
و راهی که می‌توان به آن دل سپرد..

#یونس_مقصودی

- تو آمدی زمان خشکید
در تب نگاهمان بویِ صبح آمد
دلم دچار شد به شب آویز گیسوانت
و امروز
آغاز من بود
همین امروز را در چشمانت زندگی می کنم...

#مریم_پورقلی
‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌