کپشن های مربوط به یافتند

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی یافتند

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

جامعه برابر، نیاز به قهرمان زن هم دارد .

زنان آتش نشان بی شک قهرمانان ملی هستند.
زنانی غیور و پرتلاش که روزگاری فرصت حضور حداکثری در میدان را نمی یافتند،
با مدیریت و حمایت دکتر محمد باقر قالیباف این فرصت را یافتند تا حضوری پررنگ در میدان جهاد و خدمت داشته باشند.

#به_کارنامه‌_رای‌_میدهیم

همه‌ آنانی که مُردند، به طور معجزه آسایی
از زندگی نجات یافتند...



. .

همه‌ آنانی که مُردند، به طور معجزه آسایی
از زندگی نجات یافتند...

#محمود_درویش



. .

خداوند گفت :

- دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آن گونه که شما انتظار دارید اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند .
و آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد .
پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود . عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند .
و خدا گفت :
- اگر بدانید ، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد .
خداوند رسولی از آسمان فرستاد .
باران ، نام او بود .
همین که باران ، باریدن گرفت ، آنان که اشک را می شناختند ، رسالت او را دریافتند ، پس بی درنگ توبه کردند و روح شان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند .
خدا گفت :
- اگر بدانید ، با رسول باران هم می توان به پاکی رسید .
خداوند پیغامبر باد را فرستاد تا روزی بیم دهد و روزی بشارت . پس باد ، روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند ، روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .
خدا گفت :
- آن که خبر باد را می فهمد ، قلبش در بیم و امید می لرزد و قلب مومن این چنین است .
خدا گُلی را از خاک برانگیخت تا معاد را معنا کند .
و گُل چنان از رستخیز گفت که از آن پس هر مومنی که گلی را دید ، رستاخیز را به یاد آورد .
خدا گفت :
- اگر بفهمید ، تنها با گُلی قیامت خواهد شد .
خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت . دریا بی درنگ قیام کرد و سپس چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند . مردم تماشا می کردند ، عده ای پیام دریا را دانستند ، پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند که هیچ از آن ها باقی نماند .
خدا گفت :
- آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند به بهشت خواهد رفت .
و به یاد دارم که فرشته ای به من گفت :

- جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل است اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند و با گل بجنگد ، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر ....

یکی از واحدهای ارتش سوییس در یکی از مانورها ی کوهستانی گم شده بود وناامیدانه در کوه های آلپ سرگردان بود. هوا سرد بود.
ذخیره غذای گروه کم و محدود بود. ناگهان، یکی از اعضا نقشه منطقه را در کوله خود پیدا کرد. آنها نقشه را دنبال کردند و به اقامت گاه اولیه باز گشتند. آنها از مرگ نجات یافتند.

وقتی نقشه را به فرمانده خود نشان داند، او متعجب شد و پرسیدکه چگونه با چنین نقشه ای راه را پیدا کرده اید؟

نقشه مربوط به کوههای آلپ نبود، بلکه مربوط به کوههای پیرنه بود. آنها راه خود را با پیروی از یک نقشه غلط پیدا کرده بودند.

اگرآن نقشه را نمی یافتند، ساعت ها و روزها به امید اینکه گروههای نجات آنها را خواهند یافت، در جای خود می ماندند.اما آنها با دیدن نقشه راه افتادند.

اغلب اوقات بهتر است حتی با نقشه غلط راه بیفتیم و به دنبال راه نجات بگردیم تا اینکه به امید رسیدن نیروی کمکی در جای خود متوقف شویم و از گرسنگی بمیریم.

وقتی از همه چیز ناامید هستید، دست به کاری بزنید.

آنها که در رودخانه قایق سواری کرده اند، می دانند بیشترین حالت پایداری قایق، نه در سکون، بلکه در هنگام حرکت کردن و پارو زدن ایجاد می شود.

شاید این گفته بر خلاف تصور عمومی و غریزه مان باشد، اما در درستی آن تردیدی نیست.
بلند شوید راه بیفتید به امید کسی نباشید
#53_اصل_تصمیم_گیری
#روبرت_گانتر

سپاس خدایی راکه دست اتفاق های زندگیمان رامیگیردتا نیافتند.....

زن محبت را تلافی می‌كند
خستگی را ترمه بافی می‌كند
زن درخشان می‌كند الماس را
زن تجلی می‌دهد احساس را
زن، گل و آواز شبنم، با هم است
زن، پر از سجاده و ابریشم است
دسترنجِ جسم ما، جانِ زن است
نیمی از آیینه‌ی عرفان، زن است
زن فقط آویز‌ه‌ی آغوش نیست
زن همین یك گوشوارِ گوش نیست
بلبلان، آواز در گُل یافتند
شاعران، در زن، تكامل یافتند.
" تقديم به مهربانوهاي یه جمله

آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.

شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟ عرض کرد آری.

بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول «بسم الله» می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» می گویم و در اول و آخر دست می شویم.

بهلول برخاست و فرمود تو می خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت.

مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی داند.

بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.

بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی دانی. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی دانید.

باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد.بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی دانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز.

بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.

جنید گفت: جزاک الله خیراً! و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود، هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد و در خواب کردن، اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد..

هنگامی که ناسا برنامه ی فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکی روبرو شد

آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمی کنند ، جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمی ریزد برای حل این مشکل ….

آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردندتحقیقات "بیش از یک دهه" طول کشید ، "دوازده میلیون دلار" صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه می نوشت زیر آب کار می کرد ، روی هر سطحی حتی کریستال می نوشت و در دمای زیر صفر تا سیصد درجه ی سانتیگراد کار می کرد.

روس ها راه حل ساده تری داشتند آنها از مداد استفاده کردند!

دوستان این متن از خودمه! لطف کنین بخونینش و حتی اگه خوشتون نیومد، نطرتون ودرموردش بگین:)
"دل کوچکم دستش را آرام به دیوار میگیرد و به روبرو اما نگاه نمی‌کند!
سنگ کوچکی به پایش گیر میکند... قل میخورد قل میخورد و قل میخورد...  می افتد توی جوی آب باریک...
نگاه خسته اش را به سنگ میدوزد و آه میکشد... صدای سقوط سنگ در وجودش می‌پیچد و چیزی درونش میسوزد دوباره...
خودش را روی دیوار ترک خورده ی روبرو میبیند انگار... دستش را روی زخم میفشارد... اولین سقوط او کی بود؟!! اولین نبودن هیچکسها کی بود؟!! توی کوچه پس کوچه های سیاه ذهنش هیچ چیز معلوم نیست... انگار همه از سوزش و دردهای مدامش خاکستر شده اند... آتشی به پا کرده اند که دودش نه به چشم کسی رفته نه صدای سوختنش حواس کسی را جمع که نه! پرت او کرده...
نگاهش را دوباره به سنگفرش کهنه و فرسوده پیاده رو میدهد و یک چکه زخم به خورد سنگهای ریز زیر پاهایش میرود... به کجا میرود نمی داند... امامیداند که باید رفت... باید از اینجا راهی یک بینهایت نامعلوم شد و در آن حل هم... که دیگر برگشتی نباشد... دیگر حتی نیم  نگاهی به پشت سر نباشد... و آمیخته شدن با یک جنون حتما بهتر از ماندن با مترسک های پوشالی با نگاه های سرد و مغزهای پوچ خواهد بود...
صدای جغدهای بیدار از آن دور ها در هوا جریان می یابد...  کم کم نزدیکتر می آید و روی شانه های باریک و خسته اش سنگینی میکند...
جغدها اما از همه ی موجودات غمگینترند... آنچه او در خواب می دید آنان در سیاهی شب میدیدند و درمی یافتند که شب چه رازهای مگویی را در استینهای بلند و تاریکش پنهان کرده...
به گمانم انسان در شب متولد شد... شبی که آبستن روح های خفته و زخمی ست... که گویی در وجود انسان زیرکانه رخنه کرده و ناله های غمگینشان تارو پودش را سفر میکند و آرام آرام گوشه ای از قلبش را تسخیر میکنند...
و اینگونه ست که انسان درشب  گم شد
درشب  سفر کرد
ودرشب کوچ کرد ونماند
تا شاید جایی دیگر روی این مکعب معلق(که آن هم آنقدر به در و دیوار کهکشان خورده و (شاید سهوا )بی گناهان را ازدرخت آویزان و شکارچیان را بر درخت نشانده که دیگر گوشه ای برایش نمانده)بشود رفت و در زاویه ای  نشست و دیگر برنگشت... نه ندارد...هرجا بنشینی باز آخر کار قل میخوری و گذرت به جاهایی که نباید خواهد افتاد... نه گریزی ست نه گزیری که بشود"نا"یش را از سرش کند...
تا چاره ای باشد... که نیست!!
حتمااین بی زاویه گی، ریشه ی این نبودن تا ابدها را سوزانده است... حتما... "

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

جامعه, برابر, نیاز, قهرمان, دارد, زنان, نشان, قهرمانان, هستند, زنانی, غیور, پرتلاش, روزگاری, فرصت, حضور, حداکثری, میدان, یافتند, مدیریت, حمایت, دکتر, محمد, باقر, قالیباف, حضوری, پررنگ, جهاد, خدمت, داشته, باشند, آنانی, مُردند, معجزه, آسایی, زندگی, نجات, خداوند, دیگر, پیامبری, نخواهم, فرستاد, گونه, انتظار, دارید, جهان, هرگز, نخواهد, ماند, پرنده, آوازی, خواند, نغمه, گرویدند, ایمان, آوردند, بدانید, توان, رستگار, رسولی, آسمان, باران, همین, باریدن, گرفت, شناختند, رسالت, دریافتند, درنگ, توبه, کردند, بارش, دریغ, شستند, پاکی, رسید, پیغامبر, روزی, بشارت, توفان, نسیم, فهمیدند, زیستند, فهمد, قلبش, امید, لرزد, مومن, چنین, گُلی, برانگیخت, معاد, معنا, چنان, رستخیز, مومنی, رستاخیز, بفهمید, تنها, قیامت, هزار, نامش, سجده, افتاد, باقی, نماند, مردم, تماشا, دانستند, افتادند, پیغمبر, اقتدا, بهشت, دارم, فرشته, آکنده, فرستاده, مرسل, همیشه, کافری, انکار, بجنگد, دروغگو, بخواند, مجنون, ساحر, واحدهای, ارتش, سوییس, مانورها, کوهستانی, سرگردان, ذخیره, غذای, گروه, محدود, ناگهان, اعضا, نقشه, منطقه, کوله, پیدا, آنها, دنبال, اقامت, اولیه, گشتند, وقتی, فرمانده, داند, متعجب, پرسیدکه, چگونه, کرده, مربوط, کوههای, نبود, بلکه, پیرنه, پیروی, بودند, اگرآن, ساعت, روزها, اینکه, گروههای, خواهند, ماندند, دیدن, اغلب, اوقات, بهتر, بیفتیم, بگردیم, رسیدن, نیروی, کمکی, متوقف, شویم, گرسنگی, بمیریم, ناامید, هستید, کاری, بزنید, رودخانه, قایق, سواری, دانند, بیشترین, حالت, پایداری, سکون, هنگام, حرکت, پارو, ایجاد, شاید, گفته, خلاف, تصور, عمومی, غریزه, باشد, درستی, تردیدی, نیست, بلند, شوید, بیفتید, نباشید, سپاس, خدایی, راکه, اتفاق, زندگیمان, نیافتند, محبت, تلافی, میكند, خستگی, ترمه, بافی, درخشان, الماس, تجلی, میدهد, احساس, شبنم, سجاده, ابریشم, دسترنجِ, جانِ, نیمی, آیینهی, عرفان, آویزهی, آغوش, گوشوارِ, بلبلان, شاعران, تكامل, تقديم, جمله, آورده, جنید, بغداد, بیرون, مریدان, احوال, بهلول, گفتند, مردی, دیوانه, کنید, تفحص, صحرایی, سلام, جواب, بغدادی, فرمود, تویی, ارشاد, طعام, خوری, الله, گویم, خورم, لقمه, کوچک, برمی, راست, دهان, گذارم, آهسته, دیگران, موقع, خوردن, غافل, برخاست, خواهی, مرشد, صورتی, هنوز, خندید, باید, شنید, روان, حساب, مستمعان, دعوت, چندان, ملول, شوند, دقایق, علوم, ظاهر, باطن, رعایت, تعلق, آداب, کلام, بیان, گذشته, برفت, توقع, خوابیدن, نماز, فارغ, داخل, جامه, آنچه, حضرت, رسیده, فهمیدم, خواست, برخیزد, دامنش, بگرفت, دانم, قربه, بیاموز, نادانی, معترف, بیاموزم, اینها, گفتی, حلال, حرام, بیاوری, فایده, ندارد, تاریکی, جزاک, خیراً, ادامه, برای, رضای, غرضی, مطلب, دنیا, بیهوده, هرزه, عبارت, بگویی, وبال, سکوت, خاموشی, نیکوتر, است؛, کینه, بشری, نباشد, هنگامی, ناسا, برنامه, فرستادن, فضانوردان, آغاز, مشکل, کوچکی, روبرو, خودکارهای, موجود, فضای, بدون, جاذبه, کنند, جوهر, پایین, جریان, یابد, کاغذ, ریزد, شرکت, مشاورین, اندرسون, انتخاب, کشید, دوازده, میلیون, دلار, نهایت, خودکاری, طراحی, محیط, نوشت, سطحی, کریستال, دمای, سیصد, درجه, سانتیگراد, ساده, داشتند, مداد, استفاده, دوستان, خودمه, کنین, بخونینش, خوشتون, نیومد, نطرتون, ودرموردش, بگین, کوچکم, دستش, آرام, دیوار, میگیرد, نگاه, نمیکند, پایش, میخورد, افتد, باریک, خسته, میدوزد, میکشد, صدای, سقوط, وجودش, میپیچد, چیزی, درونش, میسوزد, دوباره, خودش, خورده, میبیند, انگار, میفشارد, اولین, نبودن, هیچکسها, کوچه, سیاه, ذهنش, معلوم, سوزش, دردهای, مدامش, خاکستر, آتشی, دودش, رفته, حواس, نگاهش, سنگفرش, کهنه, فرسوده, پیاده, سنگهای, پاهایش, میرود, امامیداند, اینجا, راهی, بینهایت, نامعلوم, برگشتی, نگاهی, آمیخته, حتما, مترسک, پوشالی, مغزهای, پوچخواهد, جغدهای, بیدار, نزدیکتر, شانه, سنگینی, موجودات, غمگینترند, سیاهی, میدیدند, درمی, رازهای, مگویی, استینهای, تاریکش, پنهان, گمانم, انسان, متولد, آبستن, خفته, زخمی, زیرکانه, رخنه, ناله, غمگینشان, تارو, پودش, گوشه, تسخیر, میکنند, اینگونه, درشب, ودرشب, ونماند, جایی, مکعب, معلق, آنقدر, کهکشان, سهوا, گناهان, ازدرخت, آویزان, شکارچیان, نشانده, برایش, نمانده, بشود, زاویه, نشست, برنگشت, هرجا, بنشینی, میخوری, گذرت, جاهایی, نباید, گریزی, گزیری, چاره, حتمااین, ریشه, ابدها, سوزانده,