من حوصله کتاب خوندن ندارم، رشته‌ توییت های این چنل رو می‌خونم و از خنده پاره می‌شم، داستان نریمان و یزدان و سمیه رو اینجا بخون و از خنده زمین رو چنگ بزن:

عطر نارنج
بوی صبح
برای دوست داشتنت
آفتاب را در فنجان شعرم
نشانده‌ام...
.عرفان یزدانی
.

گشت گرداگرد مهر تابناک؛ایران زمین
روز نو آمد و شدشادی برون زندر کمین

ای تو یزدان؛ای تو گرداننده ی مهر و سپر برترینش کن برایم این زمان و این زمین.️
..نوروزتان پیروز..

.

- عشق را تدریس کن
تا من در هر صبح، تو را از بَر کنم!
وقتی گنجشکان سر و صدا
به راه می اندازند و من در نگاهم
به نقطه یِ اتصالِ نگاهت
عشق را، فریاد می زنم..

#عرفان_یزدانی

- از چشمانِ من
عشق می تراود..
و صبح ،
از دریچه یِ #مرداد ،
در تابستان شکوفه می کند.

#عرفان_یزدانی

✿ کپشن خاص ✿

عشق باش
بپیچ در تنم
خورشید باش و مرا بسوزان
بیداد لبخندهای توام
آغوش صبحت را به رویم بگشا
می خواهم در ییلاق گرمسیری چشمانت
اتراق کنم ...

#عرفان_یزدانی

ما شعله‌های سرکش اندوه بودیم
ادم به ادم میرسد ما کوه بودیم

یزدان

به آفتاب رویت، سلام می کنم!
صبح، آغاز می شود
من زندگی را،
روی لبخندهایت، کوک کرده ام!
بوسه هایم را، به لبانت ساز کن
نت به نت

#عرفان_یزدانی

عزیز(پروین دخت یزدانیان): دلِ زن برای هیشکی مهم نیست!


#شب_یلدا -1380
#فریدصارمی
. .

این اسفندم بیهوده دود شد

بهار آمد اما بهارم نه...

#محمد_یزدانی