.۫ ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ˑ ּ 𓄼 ࣪⠀ ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
.۫ ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ˑ ּ 𓄼 ࣪⠀۫ ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
ּ 𖥔 𓄼 ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ּ ִ ۫
you make me sad but i still want you.
تومنوناراحتمیکنیولیمنهنوزتورومیخوام!
ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ˑ ּ 𖥔 𓄼 ࣪⠀ ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
۫ ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ˑ ּ 𖥔 𓄼 ࣪⠀ ּ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی یُمنِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
.️صدا را کم کنید.️
میخوامحتیترکمیکنمگُلموگاهیمن..
▵⚉⁻ᴱⁿᵈᵖᵃʳᵗ
One Day I Will Go And Never Come Back
یهروزیمنمیرمودیگههیچوقتبرنمیگردم
Always live
you make me sad but i still want you.
تومنوناراحتمیکنیولیمنهنوزتورومیخوام!
Always live
واژه ی عجیبیست....
"لیاقت" را میگویم
گاهی من ندارم
گاهی تو نداری
و گاهی نایاب میشود لابلایِ تمامِ آدمهای شهر...
گاهی در اوجِ خوشی،
آنجا که زمین و آسمان هم برایمان میرقصند
آنجا که ستاره ها به یُمنِ خوش بودنمان،
چشمک میزنند
پشتِ پا میزنیم به خوشبختی مان...
تمامِ تلاشمان را میکنیم،
تا بی لیاقتیمان را ثابت کنیم به زمین و زمان
که ما ظرفیتمان همین است
که ما یک عُمر میدویم به سمتِ خوشبختی،
اما همین که سراغمان آمد،
پشتمان را میکنیم و محلش نمیگذاریم
محلش نمیگذاریم تا سالها بعد،
از لابلای دفترِ خاطراتمان بیرون بیاوریمش و
سطر سطر آن روزها را،
با یک ای کاش شروع میکنیم
ای کاش عاقل بودم
ای کاش عاقل بودم
همیشه نداشتنِ لیاقت،
سهمِ آدمهای اطرافمان نیست،
گاهی خودمان،
میشویم نالایق ترین آدمِ روی زمین...
همان جا که خوشبختی برایمان دست تکان میدهد و ما،
عینِ خیالمان نیست که نیست...
.
∩_∩
(„• ֊ •„)♡
━━∪∪━━
Haters are my greatest motivators!
بدخواهایمنبزرگ ترینانگیزه های حرکت من هستن¡
"الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها"
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
نه آدابی، نه ترتیبی، که حکم عاشقی حُب است
ندارد عشق جایی بین توضیحالمسائلها
به ذکر «یاعلی» آغاز شد این عشق پس غم نیست
اگر "آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها"
همین که دل به لبخند کسی بستند فهمیدند
"جرس فریاد میدارد که بربندید محملها"
به یُمنِ ذکر «یازهرا»یشان شد باز معبرها
"که سالک بیخبر نبوَد ز راه و رسم منزلها"
به گوش موجها خواندند غواصان شب حمله:
"کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها"
شب حمله گذشت و بعد بیست و هفت سال امروز
چنین _با دستِ بسته_، سر برآوردند از گِلها
چگونه موج فتنه غرق خاک و خونشان کرده
که بیتاب است بعد از سالها از داغشان دلها
و راز دستهای بسته آخر فاش شد آری
"نهان کی مانَد آن رازی کزو سازند محفلها؟"
شهادت آرزوشان بود و از دنیا گذر کردند
"متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها"