یادمه داداشم 18سالش بود از یکی خوشش میومد،نشد باهم باشن،الان 26سالش شده هنوز گاهی وقتا میره نزدیک خونشنون تو ماشین میشینه که اگه یک درصد از در اومد بیرون از دور نگاش کنه.
حالا شما باز بگین پسرا عاشق نمیشن.
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ۸سال
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
فقط میخوام عذرخواهی کنم
ازون #سی_ساله هایی که بهشون میگفتم#پیر...
وقتی 18سالم بود:).
سنگسار عروس ۱۸ساله شیعه در عربستان.
افرادی که ناراحتی قلبی دارند وارد نشوند..
اینجا بزنید..
██████████████████ ██████████████████ ████████.️████████ ██████████████████ .همین الان تماشا کنید.️
بعضی از مردم در ۱۸سالگی پیر ،
اما بعضی در ۹۰سالگی جوان هستند
زمان مفهومی است که ساخته ی انسان هاست...
ماااااامااااااان میشه امروز برم اون تونیک صورتیه رو بخرم
_نه
_خب میشه امروز مثل اون باربیه تو کارتون ارایش کنم
_ننع
_مامان جون یه لنز ابی دیدم انقدر ناسه برم اونو بخرم ؟
_ننننههههه
_ااااه…مااااامااان ینی چی هر چی من میگم میگی نه مثلا من ۱۸سالمه ها
_جمشید خفه میشی یا بیام خفت کنم :|
حال و روز پسرای این دور زمون ^_^
میخواستم به دوستم زنگ بزنم
دیدم اشتباه گرفتم و یه خانمه گوشیو برداشت!
گفتم:منزل آقای رحیمی؟
گفت: نخیر! اینجا منزل خانم جلالی ۱۸ساله دیپلمه و مجرد از تهرانه
بامادرم کاری داشتین؟
یادمه بچه بودیم (7.8ساله ) با دوستام میرفتیم مسجد همیشه وقتی قد قامت الصلاة رو میگفتن ما هنوز حرف میزدیم و چون شنیده بودیم که میشه قبل از رفتن به رکوع قامت بست ما هم بعد سوره ی توحید قامت میبستیم :D
وقت بخیر دوستان هم سرزمینم(البته منظورم از هم سرزمین،سرزمین مشترکمون،یه جمله س)
الان که دارم براتون مینویسم شب19م اسفنده!!زمانشو میگم چون نمیدونم پستم کی تایید میشه!!فردا تولدمه!!امروز یکی از دوستام ازم پرسید:خب روز قبل تولدت چه حسی داری؟؟!!منم گفتم:بیشتر از اینکه حس کنم امروز روز قبل تولدمه حس میکنم امروز آخرین روز از 18سالگیمه ومن فردا وارد 19میشم!!که 18سالگیم تموم شد ودیگه من هیچ وقت 18ساله بودن و تجربه نمیکنم!!حس عجیبیه!!در مورد 17سالگی یا سالای دیگه همچنین حسی نداشتم!!شاید به خاطر اینه که دیگه به طور رسمی وارد دنیای آدم بزرگا شدم!!دنیایی که اینقدر با دنیای بچگیامون فرق داره،انقد رنگی نیست،که هیچ وقت نمیشه تو ذهنمون آرزوی برگشت بهش و نداشته باشیم!!ولی من برخلاف خیلی از ادمایی که این روزا اطرافمون هستن و شاید خیلیم بهمون نزدیک باشن هیچ وقت نمیذارم دنیای خاکستری آدم بزرگا منو از خودم بگیره!!منو از خود خوب بچگیام بگیره!!که ریشه های نهال آبی قلبمو بسوزونه!!
نمیگم دنیای ادمکای بزرگ مطلقا بده!نه!اتفاقا اینکه به آدم ذهنیت روشنتری از اتفاقات دوروبرش،تغییرات و استقلال فکرو تصمیم میده،توان انتخاب راه میده خیلی خوبه!لازمه واسه یه کم بیشتر آدم شدن!!ولی خب اینم مهمه که تواین راه کودک درونمون و با دستای خودمون،باکارامون نکشیم!!که بذاریم نفس بکشه!!که اگه یه وقت یه بچه ی فقیر میبینیم نذاریم بعد کوچیک ومهربون روحمون مغلوب بعدبزرگ بی رحم بشه وبی تفاوت از کنارش رد شیم!که حتی یه لبخندم ازش دریغ کنیم!!بچه ها اینارو گفتم تا فقط یه یادآوری باشه یه هشدارباشه واسه هممون که یه وقت ناخودآگاه وتحت تاثیر خیلی چیزاموجود لطیف درونمون وفدای دنیای خاکستری بزرگ بودن نکنیم...که اگه بمیره روحمون با هیچ چیز دیگه ای نمیتونه خلا شو پرکنه...که روحمون تا آخر عمر شاید گوشه گوشه ی دنیا رو واسه پیدا کردن یه تیکه از خودش،یه تیکه ی دیگر نبود خودش زیرو رو کنه...
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﻣﻮ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ؟ ﻧﻪ...
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﺯﯾﺘﻮﻧﯽ ﮐﻨﻢ؟ ﻧﻪ...
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ ﺗﻮﻧﯿﮏ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺑﭙﻮﺷﻢ؟ ﻧﻪ...
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻫﺴﺖ ﻣﺜﻪ ﺑﺎﺭﺑﯽ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﻨﻢ؟ ﻧﻪ...
ﻣﺎﻣﺎﺍﺍﺍﻥ، ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﮕﯽ ﻧﻪ ﻣﻦ۱۸ﺳﺎﻟﻤﻪ ﻫﺎﺍﺍ...
ﻣﺎﻣﺎﻥ :ﺟﻤﺸﯿﺪ ﺧﻔﻪ ﻣﯿﺸﯽ ﯾﺎ ﺧﻔﺖ کنم؟
عمه مون چند روزه تو خونشون یه سری تعمیرات ساختمانی دارند و چندتا کارگر افغانی اونجا کار میکنند، یکی از کارگرها 18سالشه به اسم سعید!
اونروز یکی دیگه از کارگرها گفته سعید 2،3 رو نمیتونه بیاد چون بابا شده!!! یه مقدار که بیشتر توضیح داد معلوم شده بالاخره بعد از 4سال به یاری خدا بچه دار شدند!تازه 3سال هم قبلش نامزد بودند!یعنی وقتی 11سالش بوده!
من الان با توجه به سنم دچار دوگانگی شخصیتی شدم... O_o