عکس و نوشته با موضوع عراق

عکس و نوشته با موضوع عراق

عکس و متن


.
بسم الله الرحمن الرحیم
.
امام حسين (ع) فرمود: «هركس حق معبوديت خدا را به‏ جا آورد، خداوند بيش از حدّ انتظار و كفايتش به او عطا مى‏ كند».
.
«مَنْ عَبَدَ اللّهَ حَقّ عِبَادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوْقَ اَمَانِيهِ وَ كِفَايَتِهِ»
(بحار الانوار، ج ۶۸ ص ۱۸۴ ح۴۴)
.
.
#مثلا_گرافی
#مثلا_طور
#لبیک_یا_حسین
#حب_الحسین_یجمعنا #خادم_امام_حسین #خادم_اهل_البيت #گرافیک #بچه_شیعه_باس #فرشته_کوچولو #تصویرسازی #هنری #گرافیکی #اربعین #پیاده_روی_اربعین #کودک_عراقی #رنگی_رنگی #عکس_هنری #بین_الحرمین #دلخوشی #نجف_تا_کربلا #موکب #کربلا #یاحسین #سید #لبیک_یاحسین


بسم الله الرحمن الرحیم
.
.
.
به نیت سه ساله ی کربلا هم که شده
محبت کودکان این راه را
بی جواب لبخند و نوازش نگذاریم...
.
.
طراح: @mahsa.m.rezaei
.
.
پ.ن: یادتون باشه همراه خودتون برای بچه های عراقی هدیه ببرید:)
.
.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری
#اربعین_حسینی
#حب_الحسین_یجمعنا
#الحسین_یجمعنا
#خادم_حسین
#عراق #ایران #کودکان_عراقی #خادم #اربعین #کربلا #هدیه #عشق #محبت #نجف #امام_حسین #پیاده_روی #عمود #چادر #کادو


مطلب ارسالی یکی از مخاطبان ریحانه درباره سفر اربعین
❣️ #همپای_زینب

سلام میخوام یکی از زیبایی های سفر امسالم رو براتون بفرستم
به همراه همسر و پسر یکساله ام و برادرم‌‌ به وسیله یه تاکسی ون از کربلا به سمت کاظمین میرفتیم به دلیل ازدحام جمعیت و شلوغی مسیرمان چند برابر شد نزدیکیهای بغداد با سرو روی عرق کرده و خاک آلود بی صبرانه منتظر رسیدن به مقصد بودیم یک دفعه یه آقای عراقی با برادرم باب صحبت رو باز کرد به سختی و ایما و اشاره بهمون فهموند در بغداد بریم منزلش به عنوان میهمان.
کرایه همه رو خودش حساب کرد تلفنی با خانمش هماهنگ کرد داخل منزل...بساط ناهار فراهم بود چه سفره ی رنگینی انداخت انصافا! بعد استحمام همه ی میهمان ها ...دخترش با اصرار زیاد تمام لباس های مان را شست و خشک کرد ...عصر بساط چای عراقی روبه راه بود واقعا خستگی از جان هایمان بیرون رفت عصر که با ماشین خودش مارو به سمت کاظمین میبرد کلی از خودش و خانواده اش تشکر کردیم...اما جواب آن جوانمرد و همسر و فرزندش فقط یک جمله بود: زوار الحسین علی راسی (جای زائران سید الشهدا روی سر ماست)

از طرف کاربر گرامی خانم @narges_haqe

❣️ @khamenei_reyhaneh

الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
همانان كه در فراخى و تنگى انفاق مى كنند و خشم خود را فرو مى ‏برند و از مردم در مى‏ گذرند و خداوند نكوكاران را دوست دارد.

تابستان سال هزار و سیصد و هشتاد و نه بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست. همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه‌های هر دو تامون پائین بود. یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم. گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من میگفتی خر.
دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغ‌ها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم.
سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم...
یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. با اشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد

این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت. اگر دقت کنیم با جابجایی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت. یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود.
پدرم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری باهم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم. میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحد هستند. هشت سال با عراقی ها جنگ کردیم الان برادر ما شدند.

پس ،یک- آخر هر جنگی صلحه .دو- عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه ما هر دو تامون عاقل بودیم. سه- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست .چهار- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته برتو چیره بشه.پنج- و خدا کسی که خشمش را فرو مى ‏برد و از مردم در مى‏ گذرد را دوست دارد.
این داستان رو تو هر ترمی واسه دانشجوهام تعریف میکنم تا یادشون باشه هر لحظه هر جا خدا هست و ناظر اعمالمون، پس چه خوب که برای رضای خدا زندگی کنیم به قلم مهندس ناظمی
@1ayeh

داستان ها صرفا جهت تلنگر هستند،
نیت فقط خداشناسی است.
لطفا با دقت صحبت کنیم و دلی‌ نشکنیم.
@1ayeh

یه روزی هم میاد
رو بَنِرای سطح شهر می‌بینیم نوشته:
« کاروان راهیان #عشق »
.
کاروانی که از ایران و افغانستان و عراق زائـر راهی میکنه به سمت سوریه...
می بردمون به سمت حرم حضرت زینب و حضرت رقیه...
وقتی خوب دلمونو تکون دادیم و عقده ی این چند سال فراق رو جبران کردیم...
.
یکی مثل #حاج_حسین_یکتا که از یادگارای همین سالای جنگ با تکفیریا باشه برامون شروع میکنه به روایت کردن...
.
اینجا که نشستید
اسمش #زینبیه است!
قریه‌ای که توش حرم مطهر خانوم زینب قرار داره...
همینجا بود که مدال #شهادت گردن #شهید_محرم_ترک ، اولین شهید مدافع حرم ، انداختند...‌
.
تو همین خاک بود که #شهید محمود رضا بیضایی به معشوقش ، امام حسین رسید...
.
بعد سوار اتوبوس میشیم و میریم #حلب
بعد از اینکه نشستیم رو خاکا ، راوی میگه:
اینجا حلبِ...
همونجایی که #سردار_همدانی رو به آسمون پرواز داد...
همینجا بود که #شهید_صدر_زاده ، فرمانده ایرانی لشگر فاطمیون ، سرشو گذاشت رو پاهای اربابش!
#شهید_محسن_خزایی خبرنگاری که دختر سه ساله ‌شو به دختر سه ساله‌ی ارباب سپرد و از دنیا خداحافظی کرد...
.
اینجا مقتلِ #شهید_محمدرضا_دهقانِ و #شهید_رسول_خلیلی ...
جووناالوارثینو سال شماها که از همون اول عادت کرده بودن به دل ندادن...
.
مقصد بعدیمون #خان_طومانِ ، جنوب غربِ حلب...
همونجایی که تروریستا محاصره‌ش کردن و نیروهای مقاومت رو مجبور به عقب نشینی.‌..
همونجایی که وقتی آزاد شد،همه سجده شکر بجا آوردیم...
هر چند برای آزاد شدنش #شهید دادیم و اسیر...
یکیشون #شهید_محمد_بلباسی بود که با رفتنش چهار تا بچه‌ش یتیم شدن...
ولی کاری کرد که اون دنیا ، جلو حضرت زهرا ، سرشونو با افتخار بلند کنن و بگن:
ما بچه های شهید بلباسی ‌ایم!‌
مثل #شلمچه ،‌ مثل هویزه ، مثل چزابه ، مثل طلاییه ...
یه روزی #حلب و خان طومان و زینبیه و ریف رو قدم قدم زیارت می کنیم...
یه روزی گذرمون بهشون میخوره..
[ هر زمان تو خیابونا چشمتون خورد به بَنِرا و تابلوهایی که ازتون دعوت کرده با این کاروان راهی شید ، بدونید به فاصله ی اندکی ، روزی میرسه که سرتاسر ایران نوشتن...
« کاروان راهیان قدس »
کاروانی که این بار مقصدش فراتر از #شلمچه و #دمشقِ !
کاروانی که میره به سمت خود #بهشت
نماز میخونه تو مسجدالاقصی...
با امامت امام دوازدهم...
و با حضور تمام شهدا...
شهدایی که روزی برای زیارتشون #چفیه ‌هامون و #چادر هامون خاکی شد ...
و دیر نیست اون روز !
روزی که با چشمای خودمون ببینیم که رو سر در‌ ورودی #فلسطین نوشته:
«ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین»